بانو
زنهارم بدار
با تبسمی
آنسان که کودکنمایِ درون
با سماجتِ پرسشی بی پایان
محفلِ نمناکِ چشمها را
پرده دری می کند
بانو
پنهانم بدار
در گرمایِ نهانِ خاک و خاکستر
آنسان که واپسین زبانه ها
افروختنِ دیگرباره ای را
با جانِ خویش
طاق می زند
بانو
امانم بدار
با کلامی
درگریز از سکوتِ سردِ سایه ها
آنسان که اعجازِ دستانت
خاکستر خفته را
شعله ور می سازد
بانو
پناهم بدار
در غوغایِ شبانه ی طوفان
آنسان که نگاهیِ نگران
غبارِ شیشه های تکیده را
با سرریزقطره ها
دنبال می کند
ارسلان- ویسبادن
09-02-2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر