با حضورت
دلشادم
حتا اگر
تصورِ سایه ای باشی
که هر از چند
از کنار پنجره ی رویاهایم
پاورچین پاورچین
گام بر می دارد
در حضورت
بی تابم
ملتمسانه
به وقتِ دلتنگی
در همزمانیِ تنهایی
با قطره ای که
در آستانه ی سقوط
مردد می ماند
با حضورت
آزادم
کودکانه
به سانِ اولین ِ گریه ای که
سینه را
از هوای نمناک
لبریزمی سازد
از هوای نمناک
لبریزمی سازد
در حضورِ قاطعانه ات
با کدام واژه ی بی باک بخوانمت
هنگامی که
در سرزمینِ مردگان
در سرزمینِ مردگان
کلام و عاطفه
پشتِ مرزهایِ ممنوع
دیری است در انتظار
گم شده اند
و رهایی
آرزویی است
که درمیانِ بازوانت
شکل می پذیرد.
نیازی در من است
به نامی که اذان وار
در گوشم زمزمه می کنی
تا حضورت را
با آن بخوانم
نیازی در من
به قواره ی همان رازی
که در چشمانت
موج می زند
حتا اگر
پشتِ پلکهایِ بسته
پنهان شود
تولدِ دیگرباره ای
در گذر از
مرزهایِ تلخِ میانسالگی
مرزهایِ تلخِ میانسالگی
که تنها
از دختر نابالغِ عشق
از دختر نابالغِ عشق
سیراب می گردد
تولد ی با حضورِ تو
حتا اگر
گذشتِ بی امانِ زمان
در جانمان
یکسان
طیِ راه نکرده باشد.
ارسلان-تهران
1393-12-07
Click here to Reply or Forward
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر