با حنجره ی خونینِ قناری مگر
مرهمی باید ساخت
تا
سوزشِ دستانِ دربند
آرام گیرند
-------------------
درختان
امسال
امسال
بی بار شده اند
سهمِ آبشان را
برایِ کویر روانه کردند
------------------
گلهایِ ریزِ قالیچه
پر از تیغ هایی است
که انگشتانِ دخترکِ فرشباف را
هر روز
زخمی می کنند
------------------
کرمِ شبتاب
در باغچه ی خیس می لولد
خنده هایِ کودکانه اش
درزیر بیلچه ی باغبان
درزیر بیلچه ی باغبان
گم می شود
------------------
اطاقم در روز
لبریزاز ذراتِ نور است
در شگفتم
که شب هنگام
در کجا
جا خوش کرده اند
جا خوش کرده اند
------------------
یادم آمد
امروز
هنوز
نیامده است
ارسلان-ویسبادن
2015-02-13
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر