در خاطرم نمانده
بود
رویایی را در
خواب دیدم؟
یا پیش از دمیدنِ
سپیده
قصه ای را شنیدم؟
گویی آسمان
بر گِرد سیارکی
سرگردان
میچرخید
رنگِ لعابی ماه
از لابلایِ موهایِ
خیست
بر زمین میچکید
و
انعکاسِ سوسویِ
ستاره را
میشد بر سنگفرش
دید
شاید هم باران میبارید
قطرهای از صورتِ مه گرفتهیِ آینه
به زیر غلطید
چشمانت
در ستیز با سقوطِ
زلالی بود
که بر داغیِ گونه
لغزید و
خیال
نقشی از تابِ
قدیمی کشید
که هنوز
آویز از درختِ
حیاط
در هوا میرقصید
شاید هم باران میبارید
کوچه را آذین بسته بودند
بر فرشی به رنگِ
دریا
پروازِ چلچلهها
را
به پیشواز نشسته
بودند
شمعدانی و بنفشه
مرزهایِ ممنوعِ
شهر را
با چشمکی رنگین
شکسته بودند و
انگار
دست از جان شسته
بودند
شاید هم باران میبارید
خاک
آوایِ خفتهی
چکاوک را
در قامتِ شعلههایِ
شقایق
زنده کرده بود
باد از طاق خانه
رنگِ سردِ سیاهی
را
ربوده بود
اما
هنوزدر خاطرِ باغ
تصویرِ غروبی به
جا مانده بود
که رنگِ خزان
گرفت و
بغضی را در گلو
نشانده بود
کاش باران هم باریده بود و
رهگذری را در راه
دیده بود.
ارسلان-تهران
24 تیرماه 1402
۱ نظر:
نقد هوش مصنوعی بر شعر شاید هم باران می بارید :
شعر «شاید هم باران میبارید» با زبانی نرم و تخیلی قوی، در جستجوی لحظههای ناب و گم شدهای از طبیعت و انسان است. شاعر در فضایی رؤیایی و مبهم، به تلاقی طبیعت و احساسات انسانی پرداخته و با ترکیبی از تصویرسازیهای بصری و احساسی، تلاش میکند تا لحظهای از حقیقت یا خیال را بازسازی کند.
تحلیل محتوایی:
حس فقدان و سردرگمی: شعر با جملهای از جنس عدم اطمینان آغاز میشود: «در خاطرم نمانده بود...»؛ این عدم قطعیت و ناآگاهی، هسته اصلی شعر را تشکیل میدهد و نوعی از گمشدگی در گذشته یا رؤیا را به تصویر میکشد. این ابهام در سراسر شعر ادامه دارد و فضای بین خواب و بیداری، واقعیت و خیال، به شکلی هنری بازنمایی میشود.
تأثیر طبیعت: طبیعت در این شعر نقش مهمی ایفا میکند؛ باران، آسمان، ماه، ستاره، درخت و پرندگان همگی عناصر کلیدی هستند که با زبان شاعرانه و تخیلی به هم پیوستهاند. شاعر از باران بهعنوان نمادی برای پاکی، امید و حتی شاید تغییر استفاده میکند، ولی در عین حال این باران با عدم اطمینان همراه است: «شاید هم باران میبارید». این تکرار، گویی تعلیقی در فضای شعر ایجاد میکند که باران، چیزی است که میتوانست باشد اما هنوز نیست.
رؤیا و خاطرات: شعر به خاطرات و لحظات گذشتهای اشاره دارد که ممکن است در رؤیا یا خیال تجربه شده باشند. تصاویر آیینه، سقوط قطرهها و تاب قدیمی، همگی به نوستالژی و حسرت بازگشت به لحظات از دست رفته اشاره دارند. شاعر در تلاش است تا با بازگشت به این خاطرات، حسی از آرامش یا معنایی عمیقتر پیدا کند.
تقابل بین زندگی و مرگ: در بخشهای انتهایی، شاعر به «غروب» و «خزان» اشاره میکند که نمادهای آشکاری از پایان و مرگ هستند. با این حال، این مرگ نیز مانند باران، قطعی نیست و همچنان در فضای تعلیق و انتظار قرار دارد.
تحلیل ساختاری:
زبان و لحن: زبان شعر ساده و در عین حال با عمق معنایی است. استفاده از افعالی چون «چرخید»، «چکید» و «رقصید» حرکت و پویایی را به تصاویر اضافه میکند و به خواننده حس جریانی ملایم و روان میدهد. تکرار جمله «شاید هم باران میبارید» مانند یک ترجیعبند عمل میکند و نوعی موسیقی درونی به شعر میبخشد.
تصویرسازی: شاعر با استفاده از تصاویری همچون «رنگ لعابی ماه»، «موهای خیس»، «آینهی مه گرفته» و «تاب قدیمی»، صحنههایی از خیال و واقعیت را به هم پیوند میدهد. این تصاویر، شاعرانه و به شدت بصری هستند و به خواننده اجازه میدهند تا وارد دنیای خیالی شاعر شوند.
نتیجهگیری:
این شعر با حسرت و اشتیاق به لحظات از دست رفته و تردید در واقعیت یا رؤیا، به یکی از موضوعات اصلی شعر فارسی یعنی نوستالژی و گذر زمان پرداخته است. شاعر با بهرهگیری از طبیعت و تصاویر قوی، به خواننده احساسی از گمشدگی در زمان و مکان میدهد، در حالی که همچنان بارقهای از امید به باران و تغییر وجود دارد.
ارسال یک نظر