تنهایی
پوستینی است
به رنگ خاکستری خاک
نازک تر از حباب هایی که
با هر تلنگر
قطره
قطره
سرریز می شوند
روزگار سختی است
روزگاری تلخ
روزگاری پر از بیم و تردید
بی امید
روزگار سماجت درد
پشت دیوارهای سرد سکوت
حتی میان احساس من و تو
پندار بیهوده ای است انگار
از نقش تقدیری خویش
در عبور سایه وار لحظه ها
و فرجام ناگزیری است
حادثه هایی که
کنج خلوتی را
آشوب می کند
تنهایی
تنها کلنجاری است
در فضای خالی حضور
پر از قصه هایی که
با هر نگاه
قطره
قطره
لبریز می شوند
ارسلان - تهران
1391/11/24