بی گمان
گویاتر از باور تو و من
درختی است
که پیر می شود
و باغی که
پیراستگی را
دیری است
از کف داده است
بی گمان
فراتر از باور تو و من
دختری است
که لیلی را
در یاد ندارد و
در جمعه هایش هم
فرهاد را به خاطر
نمی سپارد
بی گمان
رهاتر از باور تو و من
نهال ناباوری است
که شکوه از پلشتی را
تکرار ملال آوری می داند
که بوی نا را در مشام
می نشاند
بی گمان
آشناتر از همه ی باورها
پندار غریبی است
که از استواری صخره ای
بی نشان
جان می گیرد و
تنها تصویری به سامان
از خویش را
می پذیرد
تهران - بیست وسوم آبانماه نود و هشت