۱۴۰۲ اسفند ۷, دوشنبه

چیزی بگو



«با تضمینی از شعر شاملو»

پیش از آنکه

در اشک غرقه شوم

چیزی بگو

چیزی از پسِ زَمهَریرِ سکوت

وقتی که از کنار پنجره

سایه‌ی سردِ تنهائی را

در قابِ خالیِ اتاق

احساس می‌کنی

 

چیزی بگو

به رنگِ غوغایِ کوچه باغِ خاطرات

هنگامی که

خلوتِ خسته‌ی خیال هم

خاموش

به خواب می‌رود

یا از جنسِ

آشوبِ نگاهِ رهگذری که

در انبوهِ ماتِ خیابان

هر بامداد

گم می‌شود

 

چیزی بگو

از زورقِ زرینی که

بر ستیغِ بی مرزِ آرزو

پر می‌کشید

در آسمانی می‌چرخید

که با رنگ‌دانه‌هایِ همهِ رویاها

بر دریا می‌بارید

و با موجِ جاریِ بازوانت

رخوتِ تن را

در آغوش می‌کشید

 

پیش از آنکه

در اشک غرقه شوم

به قواره‌ی

نیازِ کاشفانِ بی‌باکِ جهان

از وسوسه‌ی رازی که

در دل نهان کرده‌ای

چیزی بگو

 

ارسلان- تهران

11/11/1402