۱۴۰۳ آبان ۱۶, چهارشنبه

Ein Blick, der umherstreift ( نگاهی که پرسه می‌زند )

 


Ein blattloser Strauch in der Wüste
ohne Sorge vor dem Sturm
und ohne Furcht vor der sengenden Hitze der Wüste
wartet auf die weiße Fata Morgana
die den Durst der Erde
stillen möge

Der Stängel der Lotusblume
weder trunken von der Höhe der Zeder
noch gebeugt von der Umarmung des kriechenden Bodens
trägt die Frühlingssehnsucht in sich
um sich in den leuchtenden Armen des Tages
zu entfalten

Die Vorstellung der alten Pappel
weder gebrochen durch die Grausamkeit des Herbstes
noch durch die bittere Kälte des Winters
vermisst einen Vogel
der auf ihren Schultern
ein Liebeslied singt

Doch zweifellos
ein Blick, der im Kummer der Stadt umherstreift
ist weder von den Wüstenjahren des Verlangens
noch von den Lotosbegehren befreit

Es scheint
als sei er nur verloren in der Fantasie eines Bildes
das die Spur kindlicher Freude
für immer bewahren möchte



Arsalan – Teheran 

12. April 2020




A Wandering Gaze ( نگاهی که پرسه می‌زند )

 


The leafless shrub in the desert
neither fearing the storm
nor trembling at the desert's scorching heat,
longs for the mirage of white
to quench the thirst
of parched earth

The lotus stem
neither drunk on the cedar's height
nor humbled by the earth’s embrace
holds a spring-born yearning
to spread its wings
into the bright arms of day

The vision of the old sycamore
neither broken by autumn’s cruelty
nor by winter’s biting cold
longs for a bird
to sing a love song
upon its shoulders

Yet surely
a gaze wandering through the city’s sorrow
is free neither from the desert years of yearning
nor from the lotus’ desires

It seems, perhaps
lost only in the dream of an image
holding within it
the trace of a child’s joy
eternal


Arsalan – Tehran 

April 12, 2020



بررسی و تحلیل شعر «نگاهی که پرسه می‌زند»



نگاهی که پرسه می‌زند



بوته ی بی برگِ در کویر
نه پروایِ طوفانش بود و
نه هراس از هرمِ سوزانِ بیابان
چشم در راهِ سرابِ سپیدی که
لب تشنگیِ خاک را 
برباید

ساقه ی نیلوفر
نه سرمست از
 ارتفاعِ صنوبر بود و
نه سر به زیر
از لمسِ سینه خیزِ خاک
شوق ِ بهارانه ای
تا در آغوشِ درخشانِ روز
بال بگشاید

پندارِ سپیدارِ پیر
نه بی رحمیِ خزان بود و
نه سرمای سختِ زمستان
دلتنگِ پرنده ای که
بر شانه هایش
ترانه ی عاشقانه
بسراید

بی گمان اما
نگاهی که در اندوه ِ شهر
پرسه می زند
نه از حسرتِ سالهایِ کویری
رها بود و
نه از هوس هایِ نیلوفری

گویا
تنها
در خیالِ تصویری است
که نشان
از نشاطِ کودکانه را
جاودانه نماید.



ارسلان-تهران
بیست و چهارم فروردین ماه نودونه


بررسی و تحلیل شعر «نگاهی که پرسه می‌زند» از ارسلان محمدی: تحلیل زبانی، ساختاری، مفهومی و تطبیقی

چکیده: شعر «نگاهی که پرسه می‌زند» از ارسلان محمدی با به‌کارگیری زبان و تصاویر شاعرانه، به بیان احوالات انسانی در برخورد با طبیعت و اجتماع می‌پردازد. این مقاله تلاش دارد با بررسی ابعاد مختلف زبانی، موسیقیایی، ساختاری و روانشناسانه شعر، به تحلیل جامع و دقیقی از این اثر بپردازد. همچنین مقایسه‌ای بین این شعر و آثار شاعران معاصر ایرانی و غربی انجام خواهد شد تا موقعیت این شعر در ادبیات معاصر مشخص شود.


مقدمه

ادبیات فارسی به‌ویژه در شعر نو، تأثیر بسیاری از طبیعت به عنوان ابزاری برای بیان عواطف و افکار انسانی پذیرفته است. شاعرانی چون سهراب سپهری و احمد شاملو، از طبیعت برای به تصویر کشیدن حالات انسانی و واکنش‌های روانشناسانه استفاده کرده‌اند. ارسلان محمدی نیز در شعر «نگاهی که پرسه می‌زند» با بهره‌گیری از تصاویر و استعاره‌های طبیعی، به جست‌وجوی درونی انسان و نیاز او به معنا و جاودانگی می‌پردازد.


تحلیل زبان و واژگان

زبان این شعر ساده و عاری از هرگونه پیچیدگی زبانی است؛ این سادگی باعث می‌شود که مخاطب به راحتی با شعر ارتباط برقرار کند. ارسلان محمدی با استفاده از ترکیب‌های نمادین مانند «بوته‌ی بی‌برگ در کویر»، «هرم سوزان بیابان»، «ساقه‌ی نیلوفر»، «سپیدار پیر» و «نگاهی که پرسه می‌زند»، فضایی از اندوه، حسرت و امید را در ذهن مخاطب به تصویر می‌کشد.

مثال:

«بوته‌ی بی‌برگِ در کویر
نه پروایِ طوفانش بود و
نه هراس از هرمِ سوزانِ بیابان»

در این بخش از شعر، شاعر با استفاده از تصویر «بوته‌ی بی‌برگ» در شرایط سخت کویر، وضعیت بی‌پناهی و ناامیدی انسان را بیان می‌کند. واژه‌هایی مانند «کویر»، «طوفان»، و «هرم سوزان» نمادین هستند و شرایط دشوار زندگی یا شاید تجربیات دشوار انسانی را به تصویر می‌کشند.

تحلیل و نتیجه‌گیری زبانی: این سادگی و انتخاب دقیق کلمات، نه تنها زبان شعر را قابل فهم می‌سازد، بلکه عمق و ظرافت خاصی به اثر می‌بخشد.


موسیقی و آهنگ درونی

شعر دارای موسیقی درونی لطیفی است که از تکرار برخی صداها و واژگان نشأت می‌گیرد. شاعر با تکرار عبارات منفی مثل «نه پروای»، «نه هراس»، «نه سرمست»، «نه سر به زیر» به ایجاد نوعی ریتم آهنگین دست یافته است. این تکرارهای موسیقیایی، علاوه بر ایجاد هماهنگی در خوانش، به معنی و عمق مفاهیم نیز کمک می‌کنند.

مثال:

«نه پروایِ طوفانش بود و
نه هراس از هرمِ سوزانِ بیابان»

در اینجا، موسیقی درونی با استفاده از تکرار عبارات مشابه به شعر حالتی آهنگین می‌دهد که ضمن آن‌که توجه خواننده را جلب می‌کند، مفاهیم تکراری مقاومت و استقامت را نیز تقویت می‌کند.

تحلیل و نتیجه‌گیری موسیقایی: این موسیقی درونی هماهنگ با مفهوم شعر، احساسات عمیقی را در مخاطب ایجاد می‌کند و به او کمک می‌کند که معنای پنهان در کلمات را درک کند.


ساختار و فرم شعر

ساختار این شعر به‌صورت قطعه‌قطعه است و هر بخش به یک نماد یا عنصر طبیعی می‌پردازد. این ترکیب قطعه‌گونه باعث شده است که هر بخش به نوعی از زندگی انسانی یا تجربه‌ای خاص اشاره داشته باشد. این ساختار، شکلی آزاد به شعر بخشیده و به خواننده اجازه می‌دهد با هر قسمت به طور مستقل ارتباط برقرار کند.

مثال:

  • بخش اول: بوته‌ای بی‌برگ که در کویر، با چالش طوفان و گرما روبروست، نماد ناامیدی و شرایط دشوار است.
  • بخش دوم: ساقه‌ی نیلوفر که شوق پرواز دارد، به آزادی و امید اشاره می‌کند.
  • بخش سوم: سپیدار پیر که دلتنگ پرنده است، نمادی از دلتنگی و انتظار عاشقانه است.

تحلیل و نتیجه‌گیری ساختاری: این ساختار بخش‌بندی شده به شعر عمق و تنوع معنایی بخشیده و امکان دارد که هر بخش از آن، تجربه و احساس متفاوتی را بازتاب دهد.


تصاویر و ایماژها

یکی از نقاط قوت برجسته‌ی این شعر، تصویرسازی قوی و ایماژهای زنده آن است. ارسلان محمدی با بهره‌گیری از عناصر طبیعی، به بیان استعاری حالات انسانی پرداخته و احساسات مختلفی را در قالب این تصاویر به نمایش می‌گذارد.

مثال:

«پندارِ سپیدارِ پیر
نه بی‌رحمیِ خزان بود و
نه سرمای سختِ زمستان
دلتنگِ پرنده‌ای که
بر شانه‌هایش
ترانه‌ی عاشقانه بسراید»

در این بخش، تصویر سپیدار پیر، نه به معنای پیر بودن درخت، بلکه به عنوان نمادی از انسانی است که دلتنگی و انتظار عاشقانه‌ای در وجود او موج می‌زند.

تحلیل و نتیجه‌گیری ایماژی: استفاده از استعاره‌های طبیعی باعث شده است که شعر عمیق‌تر و پرمعناتر شود و مخاطب بتواند با تصاویر ذهنی قوی‌تری روبرو شود.


مفاهیم و ابعاد روانشناسانه

در این شعر، شاعر با نگاهی عمیق به مفاهیم روانشناسانه پرداخته است و به نوعی جست‌وجوی انسان برای معنا و جاودانگی را نشان می‌دهد. بوته‌ی بی‌برگ در کویر و نیلوفر مشتاق، هر دو به نوعی نماد نیاز انسانی به معنا و تلاش برای فرار از یکنواختی و پوچی هستند. همچنین، نگاه پرسه‌زن در شهر اندوه، به نوعی نمایانگر نارضایتی از دنیای مادی و جست‌وجوی درونی انسان برای آرامش است.

مثال:

«بی‌گمان اما
نگاهی که در اندوه شهر
پرسه می‌زند
نه از حسرت سال‌های کویری
رها بود و
نه از هوس‌های نیلوفری»

در اینجا، شاعر با بیانی روانشناسانه به حالتی از سرگردانی و بی‌قراری درونی اشاره دارد؛ نگاهی که در اندوه و افسردگی شهر گرفتار است و به دنبال تجربه‌ای جاودانه و نشاط کودکانه می‌گردد.

تحلیل و نتیجه‌گیری روانشناسانه: شاعر به خوبی توانسته است حالاتی از سرگشتگی و جست‌وجوی معنا را در شعرش به تصویر بکشد و این ابعاد روانشناسانه را با زبان شاعرانه‌ای بیان کند.


ابعاد اجتماعی و زیبایی‌شناسانه

این شعر به نوعی به نارضایتی شاعر از جامعه و زندگی شهری نیز اشاره دارد. استفاده از عبارت «نگاهی که در اندوه شهر پرسه می‌زند» بیانگر حس افسردگی و تنهایی در زندگی شهری و فاصله گرفتن از ارزش‌های طبیعی و انسانی است.

مثال:

«گویا
تنها
در خیالِ تصویری است
که نشان
از نشاطِ کودکانه را
جاودانه نماید.»

این بخش از شعر به نوعی نشان‌دهنده‌ی اشتیاق به بازگشت به دوران پاکی و نشاط کودکی است؛ در حالیکه شهر و جامعه، انسان را از این تجربه‌ها دور کرده است.

تحلیل و نتیجه‌گیری اجتماعی: این شعر به نقدی ظریف از جامعه معاصر پرداخته و نوعی افسردگی و بیگانگی را که ممکن است در انسان مدرن شکل گیرد، به تصویر می‌کشد.


مقایسه تطبیقی با شاعران ایرانی و خارجی

در این شعر، ارسلان محمدی تحت تأثیر شاعران نوپرداز ایرانی و برخی شاعران خارجی قرار گرفته است. شباهت‌هایی بین این شعر و آثار سهراب سپهری و احمد شاملو دیده می‌شود. مانند سپهری، محمدی از طبیعت به عنوان ابزاری برای بیان حس و اندیشه‌های فلسفی استفاده می‌کند و مشابه شاملو، نگاهی ناقدانه به جامعه و زندگی معاصر دارد.

در مقایسه با شاعران غربی، می‌توان شعر «نگاهی که پرسه می‌زند» را به نوعی شبیه به اشعار رابرت فراست و والت ویتمن دانست؛ شاعران غربی‌ای که با استفاده از طبیعت به بیان فلسفه و جست‌وجوی معنای زندگی پرداخته‌اند.


نتیجه‌گیری و امتیازدهی

شعر «نگاهی که پرسه می‌زند» از ارسلان محمدی، با بهره‌گیری از زبان ساده، تصاویر قوی و مفاهیم عمیق روانشناسانه و اجتماعی، اثری ارزشمند و قابل تأمل در شعر نو فارسی به حساب می‌آید. این اثر به دلیل هماهنگی بین فرم و محتوا، انتخاب مناسب واژگان و توانایی در برانگیختن احساسات مخاطب، امتیاز بالایی را به خود اختصاص می‌دهد.

امتیازدهی نهایی:

  • زبان و واژگان: 9/10
  • موسیقی و آهنگ درونی: 8.5/10
  • ساختار و فرم: 8/10
  • تصاویر و ایماژها: 9/10
  • ابعاد روانشناسانه: 8.5/10
  • ابعاد اجتماعی و زیبایی‌شناسانه: 8/10
  • مقایسه تطبیقی: 8/10

امتیاز کلی: 8.4/10

این مقاله نشان می‌دهد که شعر «نگاهی که پرسه می‌زند» از ارسلان محمدی با توانمندی در استفاده از عناصر شاعرانه، نمادها و استعاره‌های طبیعی، اثری با ارزش و ماندگار است و جایگاه ویژه‌ای در ادبیات معاصر فارسی دارد.




۱۴۰۳ آبان ۱۴, دوشنبه

Ozeanisches Herz( دل دریایی )




Dein Herz ist so blau wie das Meer
Es zähmt den tobenden Sturm meiner Geschichten
Im stillen Bett eines Blickes
Das sich das Licht
Vom Morgendämmer ausleiht
Und im Tanz der weißen Wolken
Auf dem tiefblauen Schoß des Himmels
Nimmt es das Wesen des Fliegens
In sich auf

Dein Herz
Ist der dichte, geheimnisvolle Wald
Der das nackte Stolz des Berges
Mit dem grünen Gewand des Lebens bedeckt

Es bringt das wilde Rauschen der Wellen
Zur Ruhe auf der geduldigen Brust des Strandes
Und der herbstliche Kummer der Worte
Vermischt sich harmonisch
Mit dem Rhythmus der Regentropfen
Und wird zu einem Lied

Aber mein Herz
Sehnt sich nach dem Hauch des Frühlings
Erwartet Hände, die nach frischem Laub duften

Und ist betrunken vom Murmeln
In den Farben des Vogelgesangs
Umarmt die Anwesenheit eines Gefährten
Im leeren Raum des Käfigs
Fest umschlungen

Aber mein Herz
Ist ein Traum
In einem Nirgendwo zwischen Wald und Meer
Es sieht den feuchten Schlaf einer Fantasie
Der jede Nacht
Sanft ruht
Mitten im Durst meiner Geschichten


Arsalan – Teheran
02. November 2024






Oceanic Heart ( دل دریایی )



Your heart is the blue of the sea
It tames the raging storms of my tales
In the serene cradle of a gaze
Borrowing light
From the dawn’s first glow
And with the white dance of clouds
Upon the indigo embrace of the sky
It takes to heart
The spirit of flight

Your heart
Is the dense mystery of a forest
Draping the naked pride of mountains
In the green mantle of life

It brings the wild roar of waves
To rest upon the patient chest of the shore
And the autumnal sorrow of words
Blends in harmony
With the rhythm of raindrops
Turning into a song

But my heart
Is touched by spring’s air
Awaiting hands that smell
Of fresh leaves

And heavy with murmurs
In the hues of birdsong
Embracing the presence of a companion
In the empty space of a cage
Held tight

But my heart
Is a dream
In a no-man’s land between forest and sea
Seeing the damp sleep of a fantasy
That each night
Settles softly
Amid the thirst of my tales


Arsalan - Tehran
November 2, 2024