۱۴۰۲ فروردین ۹, چهارشنبه

بهاری دیگربار



بهار

سواربر باره ی خرامانِ باد

تاریکیِ دشت را

با سرودی سبز

می رباید

عریانیِ اقاقی و ارغوان را

با خلعتی از شکوفه 

می آراید

تا

با سرخابِ گونه ی دخترکان

خوابِ شقایق را

تعبیر نماید


روز

زلالِ شیریِ مهتاب را

بر تارکِ افق

می افشاند

شهر

لنگ لنگان 

چارقدِ سیاه شب را

از سر به زیرمی کشاند و

آفتاب

پیراهنی با طرحِ نرگس و بنفشه

برتنِ زخمیِ زمین

می پوشاند


خاک هنوز

ویارِ باران دارد

تا با جانِ جاریِ رود

سازی بنوازد

قله ی بلندِ رهایی

با آتشِ آذرخشی بگدازد و

دیگرگونه تصویر را

بر نانوشته ی تقدیر

ترسیم سازد


بهار هم امسال

در دلِ خرابی می روید

که دیر سالی است

از سوداییِ سراب

به جان رسید و

نشانِ کویت را

از نسیم می پرسید.


ارسلان-تهران

دوم فروردین ماه یک هزار و چهارصد و دو

۱۴۰۲ فروردین ۷, دوشنبه

بغض آسمان








ابری‌ترین بغضِ هوسناکِ آسمان!


چشمانت

از چِکّه‌ی کدام چشمه‌ی کهکشان

رنگِ باران گرفت

که بادِ بی‌تاب هم

از شتابِ قدمهایت

بر سینه ی زمین می کوبید

 

بارویِ بلندِ باورم

تنها از آوازِ پروازی فروریخت

که بی‌بهانه ساز کردی

در روزگاری که

رخسارِ زردِ برگ هم

از وهمِ طوفان

بر خاکِ سرد

کِز کرده بود

و بارانِ بی امانِ شبانه

نقشِ نگاهت را

از قابِ قدیمیِ پنجره

پاک می‌کرد

 

بارانی‌ترین رویایِ رهایِ ابر!


طعمِ بی‌بدیلِ لبخندت

مطلعِ همه‌ی خواب‌هایی است

که ازدحامِ روز را

در تنِ تنهاییِ کوچه

بیدار می‌سازد و

سایه‌یِ سربیِ دیوار

از مستیِ بی‌مهارِ خیالت

دل به دریایِ نور می‌بازد


همیشگی‌ترین بهار

ای یار!


بر تشنگیِ کویریم

باز

بی هوا 

ببار.

 

ارسلان -تهران

24 اسفند ماه 1401