نگاهش چرخید
ستاره ای در آسمان درخشیده بود و
 راهِ
شیریِ کهکشان را
 روشن کرده بود .
 بی هوا خندید
 از جنسِ رهاییِ
پرنده ای که
 بر موجِ  می لغزید و
بازوانِ خیسِ ساحل را
 در آغوش کشیده
بود.
نسیمی انگار وزید 
شقایقی هم رقصید و
 تنِ عریان
را 
به پیشوازِخورشید
 پیشکش نموده بود
فریادی درکوچه پیچید
 پنجرهها بسته
شدند و
 با هراس چشم گشوده بود
 کسی بر در کوبید
 گوشهی تکه کاغذی
نوشته بود
 شما را به خیر و
 ما را 
شاید
به سلامت 
ارسلان- تهران 
دوم مرداد ماه یک هزارو
چهارصد و دو