رهاتر از باد
فراتر از خاک
و زلال تر از باران
طپش شعله های زخمی است
که زبانه های آفتاب را
بی رنگ می کند
افروختن آموزه پیشینیان
بر قله های بلند شهر
در نو شدن سال
یادگار دستان بسته " پرومته " است
بر کوه های" قاف "
و خشم کور" زئوس "
از فرود روشن دانایی
بر تاریکی زمینیان
آنگاه انسان
فراتر از آب و باد و خاک
طرفه ای ساخت
از کیمیای آتش
خاکستر فرزانگی
تندر درد و جنون
و اشکهای " آفرودیت "
در نیایشگاه " دلفی "
هنگامی که سحر پیوند دستانی
جاودانگی عشق را
بر مسند خدایان
به کرسی نشاندند
گویا این همان رنگ سرخ قطره هایی است
که از دستان " رابعه "
و فرق شکافته " فرهاد " می چکد
و فرق شکافته " فرهاد " می چکد
تا گلهای تبدار شقایق را
سیراب کند
این همان عصیان بی پروای " زلیخا " است
گریز شبانگاهی " شیرین "
قصه های آوارگی " مجنون "
و تمامی ناله های
"بکتاش " ، " وامق " ، " عذرا "
این همان دردی است
رها تر از باد
فراتر از خاک
فراتر از خاک
زلال تر از باران که
با آدمیان می آید
با آدمیان می گرید
بی آدمیان اما
همچنان می ماند
ارسلان -تهران
۱۳۹۱/۵/۳۰
پرومتئوس مورد اعتماد زئوس به انسانها عشق میورزید و توان دیدن رنج آنان را نداشت
هر روز عقابی میآمد و جگر او را میخورد و شب جگر از نو میرویید.
2-در افسانه های یونان آمده است که زئوس بر مرد و زنی از زمینیان که به هم عشق می ورزیدند خشم گرفت و دستور داد که آنها را جدا از هم در معبد دلفی زندانی کنند
آفرودیت خدای عشق وساطت بسیار کرد تا سرانجام زئوس پذیرفت این دو بر زمین با هم زندگی کنند مگر آنکه زئوس بتواند آنها را از هم جدا نماید
سپس در حالی که زن و مرد همدیگر را در آغوش گرفته بودند به خدایان دستور داد تا با نیرویی که در اختیار دارند این دو را از هم جدا کنند . سرانجام همه خدایان مغلوب و عشق بر همه نیروهای جهان غالب گردید و جاودانه شد .
۳-رابعه هم دوره با سامانیان و رودکی است . بسیاری رابعه را نخستین زن شاعر پارسی گوی می دانند .
رابعه از عرب های کوچ کرده به خراسان و پدرش فرمانروای بلخ ، سیستان ، قندهار و بست بود .
رابعه شیفته بکتاش غلام برادرش (حارث ) شده و برایش شعر می سرود . حارث که از این عشق آگاه می شود
آشفته شده ، دستور میدهد خواهر ش را به حمام ببرند و رگهایش را بگشایند تا بمیرد