دلگیرتر از گریزِ یک نگاه
تصویرِکوتاهِ لبخندی است
که با هجومِ نا به گاه فاجعه
بر لبانت
محو می گردد
دردِ مضاعفی
در تکرارِ سرنوشت
کرختی انگشتانِ در هم بافته
و ملال قصه هایِ صبوری
فریاد را
در بزنگاهِ دمیدن
می رباید
اوراقِ روز شمارِ کاغذی
بر صفحه ی چوبیِ اتاق
همچنان پرپر می شوند
و سوسویِ فانوس هایِ قدیمی
یک به یک
از نفس باز می مانند
ارسلان - تهران
۱۳۹۱/۸/۲
۱ نظر:
تكرار ، تكرار و تكرار همون چيزي كه يه روز همي ما رو از پا در مياره و فرار از اون انگار ......
ارسال یک نظر