۱۴۰۰ اسفند ۱۴, شنبه

بانو


 

در امتدادِ

قصیده‌ی بلندِ کدام رویا

غزلت خواندم

که هر بامداد

خطوطِ خالیِ خیال

از یادت

لبریز می‌شوند

و گَله‌ی گَزمِگان بی نام

بر در می‌کوبند

تا

از شعرِ نهانِ حضورت

ردی بیابند

 

ای همه‌ی واژگانِ رهایی

بانو

از رمزِ ترانه‌ات بگو

 

در چنگِ سنگینِ کدام ساز

سرودت از اسارت گریخت

که با صدای

ریزِشِ باران

بر برگ برگِ جنگل ریخت و

شب

از هم نواییِ شاخه‌ها

به گوشه‌ای خزید

 

ای همه ی آوازِ روز

بانو

از ترنمِ بی بهانه‌ات بگو

 

 

بر بالینِ

کدام شقایقِ بی‌تاب

دامانِ دشت

آسمانِ تشنه را

در آغوش کشید

رنگ مخملیِ سحر را

بر صورتِ شرمگینِ دریا پاشید

و سر انجام

کلامِ پنهان

از چله‌ی کمانِ تردید

بر تنِ سپیدِ کاغذ

دوید

 

ای رازآلوده غزال

بانو

از زمزمه‌ی عاشقانه‌ات

بگو

 

 

ارسلان - ویسبادن

اول اسفند ماه یکهزار و چهارصد

هیچ نظری موجود نیست: