در حضورت
نگاهم را
در کفِ اتاق
گم می کنم
-------------------
نان و حلوا
خیرات می کردند
پیرمردی
از مرض قند
مرده بود
ارسلان- تهران
1394-04-15
-------------------
سنبله های گند م را چیدند
ساقه های زرد
هنوز
بارانِ سبزِ بهاری را
خواب می بینند
-----------------------
در کشتزارم
علفهایی می رویند
که غنچه هایِ شقایق را
پیش از دمیدن
می بلعند
-----------------------
ساقه هایِ محجوبِ صنوبر
نردبانِ خودنمایی
عشقه هایی است
که بی پروا
جنگل را تسخیر می کنند
-------------------------
ساقه های زرد
هنوز
بارانِ سبزِ بهاری را
خواب می بینند
-----------------------
در کشتزارم
علفهایی می رویند
که غنچه هایِ شقایق را
پیش از دمیدن
می بلعند
-----------------------
ساقه هایِ محجوبِ صنوبر
نردبانِ خودنمایی
عشقه هایی است
که بی پروا
جنگل را تسخیر می کنند
-------------------------
نان و حلوا
خیرات می کردند
پیرمردی
از مرض قند
مرده بود
ارسلان- تهران
1394-04-15
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر