گفت
!زندگی را بنویس
جعبه ِ رنگیِ مداد
خالی بود و
با خیال
نمی شد دریا را
نقاشی کرد
گفت
!قصه ای بساز
دفترِ سفیدِ خاطرات
ورق خورد و
بهتی سرد
بر کفِ آتاق
ماسید
گفت
!ترانه ای بنواز
آسمان غرید و
صدایِ پاهایت
در باد
گم شد
خانه اما
همچنان
بارانی ماند
ارسلان- تهران
پانزدهم اردیبهشت ماه نود و نه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر