تعبیر کنم
هر شب ، تا دل زتو برگیرم
چون مهر
برآرد سر، مهر تو ز سر گیرم
این باده که می
ریزد، هر قطره زجامِ دل
................. بر باد دهد جان را ، از دل چه خبر گیرم
گر دل زتو ناشاد است، جانی به رهت داده است
.............. از بند چو آزاد است، چونش که خطر گیرم
با یار سخندانم
هم مونس و هم جانم
.................. هر دَم به بَرَش مانم، شاید که هنر
گیرم
هر شب به خیال
تو ، یک قرعه ز فال تو
..................... تقدیرِ وصال تو ، از قرصِ قمر گیرم
با بندِ تو
دربندم، با مهرِ تو هم بندم
........................ با نام تو پیوندم ، شاید
که ثمر گیرم
چون رهزن
دلهایی، هم شوری و شیدایی
...................... ما را نبود جایی، گر با تو سفر
گیرم
بر مهر تو دل
بستم، هر بتکده بشکستم
............... با چشم تو سر مستم، شوری ز شرر
گیرم
گو جان منی
بستان، بنشانیم و بنشان
................. این دل به قرار آنسان، تا جان
دگر گیرم
ارسلان-
تهران
1393-12-08
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر