نه بی تو قرارم بود
و نه با تو دیگر قراری
اما
تو بودی و همه ی دلشوره هایِ من
که نمیدانم از کجا
هر بار
چارتاقِ اتاق را
بی طاقت
باز می کردند
نه بی تو توانِ جانم بود
و نه با تو دیگر سامانم
گویا
باز تو بودی وهمه ی گمشده های من
که با حضورت هم
حتی
جای خالیشان پرنمی شود
نه بی تو جایِ ماندنی بود
و نه با تو
هوایِ رفتنی
شاید
بازهم تو بودی وهمه ی پریشانیِ شب هایِ من
که تنها
روزها را کسل می کنند
نه بی تو
باتو هم هنوز
نه قراری است
ونه چشم انتظاری
ارسلان-تهران
بیست و چهارم دی ماه نود و پنج
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر