در این پندار بودم
باغی بیارایم
پر از
نرگس و نیلوفر
و آویز سپید اقاقی
که در نسیم
سرمست ازتبِ مخملیِ گلِ سرخ
می رقصند
با پرندگانی عاشق
که بر شاخه هایِ بلندِ چنار و سپیدار
لانه می سازند
و کودکانی که
پرواز را انتظار می کشند
خراب آبادی حاصل آمد
که بر آوارِ دیوارهایش
تنها
هجوم غارغاری است
که گوشها را کر می کنند
و آشیانه های فشرده را
در خاک می چینند
تا
آنانی که
مرگ را در انتظارند
نوبتِ خویش را نیز
از پیش
نگهدارند
ارسلان - تهران
هفدهم دی ماه نود و پنج
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر