دیر زمانیست
در راه مانده ام
نفس هم انگار
از پشت ترافیک حنجره
عبور نمی کند
--------------------------------
همهمه ای است در شهر
صدا به صدا نمی رسد
وزنی دارند همه ی خانه ها
وقتی بر قفسِ سینه
سنگینی می کنند
--------------------------------
آرمیده ایم
هریک
به کنجی
درون لاک خویش
شاید
در کمینِ دریدنِ یکدگر
--------------------------------
پیرمردِ پستچی
بی تفاوت گذشت
پرسشِ تکراری
شرمگینش می سازد
شاید در جایی
همه ی نوشته ها
ناگشوده تلنبار می شوند
-------------------------------
برکناره ی تکه کاغذی
برایت نوشته بودم :
به روالِ مالوفِ کلام
باز هم سلام
نه کدورتی است در میان و
نه نشان از ملال
در گیر و دار و گرفتارِ روزگار
انتهای راهیم و
تنها
دیدار دوباره ای را
در انتظار
-----------------------------
ارسلان-تهران
23 آذرماه 1394
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر