۱۳۹۹ خرداد ۲۱, چهارشنبه

بهاری به رنگ خزان




بی  هوا دل
در درونِ سینه
بی قرار
می تپید


بی صدا
برگ
بر شاخه ی صنوبر
زرد
می لرزید

 بی نوا چشم
 در انتظارِ سپیده  بود
اگر می دمید

در بهاری که
آسمان
رنگِ خزان گرفت

نسیمِ سرگردان
چه بی سامان
در دامانِ غروب
خزید

سایه ی سیاهِ شب
چه آسان
امانِ شبگیر را
برید

بانگی به رنگِ عزا
چه پریشان
از گلدسته ی شهر
به گوش 
رسید

در بهاری که
آسمان
رنگِ خزان گرفت

کبوترِ چاهی
در کنجِ دیوار
کز کرده بود

شوقِ صدا را
باد
با خود برده بود

دل اما
هنوز 
درگیر نگاهی است
که قرارم را
ربوده بود

در زیر آسمانی که
بهار هم
رنگِ خزان گرفت


ارسلان-تهران
بیستم خرداد ماه نود و نه

هیچ نظری موجود نیست: