شعر شور رهایی است
سحر واژه ها
در عبور از جداره ی جان
حس پنهان ریشه
در کشف شیار خاک
عریانی عشق
و شرم پیچک
در هم آغوشی با شقایق
شعر تلخی جدایی است
خاطره ی پرستوی مهاجر
از آشیانی که
فرو یخت
نومیدی ساربان
در هرم بی امان کویر
حسرت پرنده ای که
بال سپیدش را
با مقراض می چینند
تردید چهارپایه
ورعشه ی طناب عقوبت
شعر ترانه ی بی صدایی است
شوق غریب پروانه ها
راز سر به مهر مرغان عشق
وصدای لرزان پیرمردی که
بانوی کهنسال خود را
با نام کوچکش
می خواند
شعر زلالی هم آوایی است
سحر واژه ها
در عبور از جداره ی جان
حس پنهان ریشه
در کشف شیار خاک
عریانی عشق
و شرم پیچک
در هم آغوشی با شقایق
شعر تلخی جدایی است
خاطره ی پرستوی مهاجر
از آشیانی که
فرو یخت
نومیدی ساربان
در هرم بی امان کویر
حسرت پرنده ای که
بال سپیدش را
با مقراض می چینند
تردید چهارپایه
ورعشه ی طناب عقوبت
شعر ترانه ی بی صدایی است
شوق غریب پروانه ها
راز سر به مهر مرغان عشق
وصدای لرزان پیرمردی که
بانوی کهنسال خود را
با نام کوچکش
می خواند
شعر زلالی هم آوایی است
کنار واژه های سرگردان من
و بضاعت اندکی که
در تصویر قصه هایت
باز می ماندو بضاعت اندکی که
در تصویر قصه هایت
شعر هر چه هست
همان پستوی کوچکی است
که همه ی دلتنگی را
با خود زمزمه کنم
که همه ی دلتنگی را
با خود زمزمه کنم
ارسلان -تهران
۱۳۹۱/۳/۲۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر