Wednesday, 24 September 2025

باران رهایی




 شر، شرِ کف بر دهانِ ناودان،

از خشمِ طوفانی می‌گوید،

که بر زمین می‌کوبد.


وسواسی دارد امروز

 ابر،

تا کامِ تلخِ خاک را

به سیلابی بروبد.


صدای بارشِ بی‌امان بر سقف،

آشوبی بر پا کرده است.


ابر در هم می‌پیچد،

انگار

از غرشِ هر آذرخش

با خود

می‌ستیزد.


باد،

گلاویز با شاخه‌های عریان،

ته‌مانده‌ی کاکلِ طلاییِ درختان را

در هم می‌ریزد.


دو نوازیِ کوبه‌ایِ باد و باران،

و برگِ سرگردان،

که از سقوط

بر سردیِ خاک

می‌پرهیزد.


حضورِ بی‌بدیلِ تو،

اما،

پاییز را

با رنگِ چشمانی

لبریز کرده است؛

که از لاک و مهرِ صندوقچه‌ی خاطرات

می‌گریزد.


در جانِ ویرانی

آرمیده است،

که از گردشِ ناشنوای ایام

خسته است.


و دل به روزنی

بر دیوارِ سنگینِ سکوت

بسته است؛

تا شاید

طوفانِ پاییزی،

تصویرِ درخشانِ همه‌ی فصول را

بر چهارراهِ رهایی

بیاویزد.


ارسلان – ویسبادن

بیست‌وچهارم سپتامبر ۲۰۲۵

No comments: