نقش ابری پرده
از سردی نگاهت
آب شد و
بر کف اتاق ریخت
ماهی های قالی
با شوری دریا
شنا را یاد می گیرند
مرغ ماهی خوار
در کنسرو را
نوک می زند و
تیک تیک ساعت شماطه دار
گوش را کر می کند
صدای قلبم را
با گوشی موبایل
امتحان کردم
از آن طرف خط گفت
مشترک مورد نظر
در دسترس نمی باشد
دلم دیدن شماره ات را
دوست دارد
با عکس زمستانی پرو فایلت
که دستانم را
گرم می کند
ترک های بی رحم سقف
با دهان باز می خندند و
اخبار می گوید
به واحدهای ارزان قیمت
وام مسکن می دهند
هوای اتاق
برای همه ی گروه های سنی
نا سالم است و
پنجره
تنها چشم انداز آجرچین دیوار را
می بیند
در را باز می کنم
تا در کوچه جاری شوم
کف پا
به پله ها می چسبد
صدای شکستن شاخه می آید
انگار پائیز هم
از سرازیری عمر
پائین رفته است
روز هنوز در آسمان
می چرخد و
ساعت مچی یخ زده است
به پاهایم می بندم
شاید قدم ها را بشمرد
آدرس پشت پاکت
پاک شده است و
صندوق صدقات
نامه ها را نمی رساند
نذر کردی
طور دیگری بنویسم
شعر نشد
این را نوشتم
ارسلان - تهران
هشتم دی ماه نود و نه
۱۳۹۹ بهمن ۱۴, سهشنبه
طور دیگری بنویسم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر