۱۳۹۹ بهمن ۱۴, سه‌شنبه

هرس

 


درختان را هرس کردند
غنچه های برهنه ای را
در زهدان دارند
که در هوس سپید سرما
یخ زده اند

سایه ای از پشت پنجره
موهایش را
کنار بخاری کوتاه می کند
تا شاید در بهار
قد بکشد و به چشم بیاید

امروز را هم
در شلوغی اتاق
گم کرده ام و
با روزنامه ی صبح
قایق و بادبادک می سازم

می گویند
راهزنان
جهاز دختر همسایه را هم
به غنیمت برده اند و
از ارتفاع بلند برج-باغی که
هر روز می روید
قایق کاغذیم را
نشانه گرفته اند

بر پیشخوان دکه ی روزنامه فروش
تصویر زنی تکرار می شود
که از پل طبیعت
حلق آویز شده است
در این فکر بودم
که می شود
با جلد خاکستری مجله
کلاه خودی ساخت
تا سر برهنه ی نوزادان امسال
از ترکش انفجار نفرت
در امان بماند

بی هوا
بر سفره ی کاغذی کف اتاق
استکان چای ریخت و
شکل هیولایی ظاهر  شد
که خواب کودکانه را
آشفته می کرد و
بی آبرویی فردا را
بر ایوان خانه می آویخت

می گوید
نان بیات خوردن ندارد
پنیر هم کپک زده و
بد شگونی اخبار روز است
که بساط صبحانه را
نجس می کند

گوشه ی حیاط کز می کنم
و به جای پای باران
بر هره ی دیوار
خیره می شوم

کاش می شد
تاب را
به شاخه های درخت بست
تا خود را
به دامان باد بسپاری و
بی وزنی بادبادک را
احساس کنی

شنیده ام
هر بار که باغ را
هرس می کنند
از پرواز پرندگان
وزن زمین
سبک تر می شود


ارسلان - تهران
سیزدهم دیماه نود و نه


هیچ نظری موجود نیست: