Tuesday, 3 December 2024

راز جاودانگی

 



نه از واپسین لحظه‌ی روزِ پیشین 

اثری می ماند

و نه از اولین لحظه‌ی روزِ پسین

 خبری

 

جهان، بی‌امان

بر مسیری به سامان می‌چرخد

که نو- زاده شدن را

در گریز از نیستی

با پیشکش جانِ خویش می‌آفریند

خیالی هم

که بر زلال ذهن می‌نشیند

آنی است که در آن

هر بی‌جانی جانِ تازه بر می گزیند

و هر جانی

حضورِ بی‌گمانِ خویش را

با تردید می‌ بیند

 

سّرِ نهانِ

تنها نگاهِ تواست

که در آن 

رنگِ آتشینِ گل سرخ

به کرشمه‌ای، عشق می‌زاید

قامتِ بلندِ سپیدار

در کنارِ ارتفاعِ حقیر علفزار

سر بر آسمان می‌ساید

و از زمین‌گیریِ کرمِ شبتاب

شهباز

به پروازی پر افتخار

بال می‌گشاید

 

با حضورِِ تواست تنها

که سبزیِ دشت و آبیِ دریا

فهمی از رنگ را

در چشم می‌نشانند

و  قناری و  باران

در گوش تو است

 که به پژواکی

سکوتِ محضِ کهکشان را

 به غوغا می‌کشانند

و به آوایی عاشقانه

ترانه می خوانند

 

تقدیری در میان نیست

که از پیش

بر لوحِ پیشانی

حک شده باشد

و یا خطوطی که رازی را

از کفِ دست،

عریان کرده باشد

 

همه‌ی سخن آنی است

که در نهان آنِ دیگر می‌روید

راه دیگر را دیگری

به تدبیر می جوید

و به ترفندِ چرخه‌ ای از اینسان

ما می مانیم و جهانی که

از رنگِ جاودانگی می‌گوید.

 

ارسلان- تهران

11/09/1403

No comments: