بی تردید
درک عمیق فاصلهها
تو را میطلبد که در خیرهگی
دورترین ستاره را
نشانه رفته باشی
باز هم احساس غریب غربت
و فاصلهای به وسعت حسرت
هم چون فرودی دیرهنگام
بر سیارهای گمنام
و بهت چشمانی گشاده
که آرزوهای یافته را
با ولعی بیپایان میبلعد
هم چون فرودی دیرهنگام
بر سیارهای گمنام
و بهت چشمانی گشاده
که آرزوهای یافته را
با ولعی بیپایان میبلعد
جهان دیگری را تجربه کردن
با درخشش سفید برف
در سراشیب ارتفاعی صخرهوار
همهمهای بی آهنگ
از جنس شادی کودکانه
در پوستین هایی رنگین
وآرامشی از تبار سکوت سرد پیرامونت
تا تو را باز به ناگاه
به سرزمین آشنای خاطرهها
پرتاب کند
سالهای دور
هنگامهای از انباشتگی ساده جهان
با دفینه گنج واره ای از بازیچهها
و تصویری از خانه هایی گلی
که با انگشتان کودکانه شکل می گیرد
پیوستگی نا مقطع لحظهها
و نیازی به اندازه خردی سکههایی که
مردمک را
از شادی به انفجار میکشید
زمان دیرگذر
در انتظار رقص شبانه برف
و شوق بیداری پر شتاب آدینه
هنگامی که جادوی کهنسال
لحاف مندرسش را وصله میزند
رویایی است بیداری دیگر روز
آنگاه که فریادی در فضای خالی بی انعکاس
از دورترین ستاره فراموش شده
تو را نشانه رفته باشد
ارسلان
شرونس (مونتافون- اطریش)
چهارشنبه- اول فوریه 2006
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر