بی درنگ
اسب راهوارت را زین کن
با کجاوهای بی رنگ
لبریز از آواز های سرزمین خاطره ها
بشتاب و تاب آور
با گردههای زخمی خویش
در عبور از کوره راه های خستگی
تردیدی مگر
در طلوع گرگ و میش
هنگامی که فاجعه
فرجام دیگری را
به تصویر می کشد
رخسار خستهات
در باد
بی پرسشی از پیش
نشانی بیحاصل را
در جستجو است
ومن اینجا
نقش واژگونه راه را
دیرگاهی است
بر سقف فرو ریخته اتاقم
در انتظار کشیدهام
ارسلان
بیمارستان مهراد (تهران)
1384/3/1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر