Wednesday, 1 October 2025

نقشِی از پاییز






 تو در چشمان من

پنهان گریستی

و من

بر لبان تو

عریان خندیدم


ردی از رنگ طلایی برگ

بر موهایت ریخت

خزان را

نشان کردی

و غروب غمگین باغ را


تو بر دستان خالی من

حیران نگریستی

و من

بر استواری گامهایت

با همه‌ی توان

قد کشیدم


برگی بر زمین لغزید

و جای خالی قدم‌هایت را

باد

با خود برد


تو در قاب قدیمی خاطرات

خرامان نشستی

و من

خماری خوابی را

به جان نوشیدم 

که با تکرار زود هنگام فصول

از رنگین کمان نگاه  

بر برگ‌ برگ پاییز

نقش دگرگونی

می دیدم


ارسلان – ویسبادن

۳۰ سپتامبر ۲۰۲۵

No comments: