Tuesday, 7 October 2025

دلم تنگ است



 دلم تنگ است،

حتی برای لمسِ

پرزِ بلندِ

قالیِ اتاق.

که هنوز،

بویِ علفِ کوهستان را

لابلایِ چله دارد،

و لبریز از

زمزمه‌ی دخترکانی‌ست

که عشق را

با گرهی از پودِ جان

می‌بافند،

تا انبوهِ درهمِ ماهی‌هایِ قرمز،

سحر گردند.


دلم،

برایِ ارتفاعِ زلالِ فواره‌یِ سنگی

و شر‌شرِ آب،

بر پاشوره‌یِ لعابیِ حوض،

تنگ است.


و هنوز،

دربندِ

ملیله‌هایِ ظریفِ ترمه‌ای‌ست،

که کفِ گچیِ طاقچه‌ را

می‌پوشاند،

با آیینه‌ای

به قدِ انتظارِ خوشبختی،

و تکرارِ تصویرِ

باغچه‌یِ حیاط،

که همیشه

بویِ بهار می‌داد.


دلم،

حسرتِ

اهالیِ نایابِ خانه‌ای را دارد،

به وسعتِ سپیدِ معصومیت،

و برایِ کودکی دلتنگ است،

که در عبور از کوچه‌هایِ

بی‌برگشتِ زمان،

پنهان شد،

و دلیِ رها را

بی‌هوا،

همان‌جا،

به امانت گذاشت.


ارسلان- ویسبادن

دوم اکتبر ۲۰۲۵

No comments: