Saturday, 9 November 2024

بی‌گناه شکسته بودیم

 



چه بی‌گناه دل بسته بودیم

در روزگاری که عشق را

بسانِ تمنایِ درختی می‌دیدیم

که سرمست از شکفتن در بهار

به بار می‌نشست

لب‌هایِ نیمه بازِ شکوفه را

با حلاوتِ بوسه‌ای از جنسِ باران

مدهوش

می‌بست

و در سِحرِ اولین نگاه

تمامیِ تنهائیِ جان

از هم می‌گسست


چه بی راه رفته بودیم

هنگامی که خزان

در فصلِ ستمگرِ پائیز

برگ‌هایِ سبزِ زندگی را

زرد

بر زمینِ سرد می ریخت

بندهایِ سستِ پیوند

بی‌امان

از هم می پاشید

و بی‌رحمیِ سرمایِ سکوت

در عمقِ نگاه

خانه می گزید


چه بی‌پناه شکسته بودیم

آنگاه که لمسِ شعله وارِ دستانت

 در میان نماند

تا برفِ یخ زده ی زمستان را

به بازیِ آتشینِ کودکانه

بدل سازد

و طاقِ عبوسِ آسمان را

با طنین خنده‌ ای

بنوازد


چه بی‌پروا 

چهار دیوارِ خانه را

در کشاکِشِ پَلشتِ حادثه

از گزندِ روزگار

در امان می‌دیدیم و

چه بی‌ نوا

به کنجی نشسته بودیم.


ارسلان- تهران

16 شهریور ماه 1403 



No comments: