۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۵, شنبه

گریه ی بهار



  

نوای بی نوای بهار

از هجوم هر جایی روزگار

باز

به گریه نشست و

نم غمگین زمین

درازدحام سیاه سایه ها

پوشیده گشت

تا اندوه

دوباره

بر شوق شکوفه

رنگ ماتم بگستراند و

شهر همچنان

بی سرود بماند

 

در باور کند زمان 

نمی گنجید

که شتاب قدم هایت

گریز از تردید وداعی بود

که به دشواری 

زبان می گشود

تا 

هر دیدار 

بیش از اینش

نیازارد 

 

اینبار 

بهار هم

بی حضورت ای یار

به گریه نشست

 

ارسلان - تهران

بیست و چهارم اردیبهشت نود و نه

-