۱۴۰۰ بهمن ۲۲, جمعه

آوار




آوار

سفرِ سرگردانِ پرستویی است

که نشانیِ لانه را

از تندر و طوفان می‎‌جوید 

با آوازِ غریبانه در غروبی

که از سرنوشتِ نانوشته‌

در مسیرِ باد می‌گوید

 

آوار

سکوت جاریِ جویباری است

که در عبور از شیارِ تشنه‌ی کویر

زلالِ تن را

به تیغِ تیز خورشید

می‌سپارد

 حسِ غمگینِ غربتی است

که در نهانِ جان

نقش غبار تیره ا ی

به یادگار می گذارد 

و در قفسِ سینه

سنگینیِ نفس را

به دشواری می شمارد

 

آوار

حسرتِ دریغِ نگاهی است

که سرمست

 بر آسمان رویاهایم  دوید

هر گوشه ی نادیده ی قصه ها را

سرک کشید

 و سرانجام

حضورِ ابر- اندوهی که

قطره قطره

ویران

 بر التهابِ گونه چکید

 

آوار

نه فروریختنِ دیوار است

و نه بَد اقبالیِ روزگار

بَختکِ بدسِگالی شاید

که با آشوبِ خوابِ شبانه

بند از تن می‌گُشاید و

باورِ طلوع را

از پیشانیِ سحر

می‌رباید.

 

ارسلان- تهران

16 بهمن ماه 1400