۱۴۰۰ آذر ۶, شنبه

دلم ترانه می خواهد



 دلم زمزمه ای عاشقانه می خواهد

با آسمانی 

لبریز از 

راز شوخ ستارگان

آواز پرنده ای که

بر بال نسیم می وزد و

از حس نم شبنم

لب را به دندان می گزد


دلم شوری بی نشانه می خواهد

از جنس زلال ریز باران

که بر تن خاک 

می ریزد و

با سودای سرو و صنوبر

تا ارتفاع سترگ رهایی

می ستیزد


دلم آغوشی بی بهانه می خواهد

آشیان پنهانی تا

جامه ی تنهایی را

از تن برهاند و

شعله ای 

در جان بنشاند


دلم نعره ای مستانه می خواهد

سوار بر مرکب باد

به پرواز در آید و

با پیچ و تاب پژواک کوهستان

دروازه ی روز را 

بر انتظار شبانه

بگشاید


دلم شوقی عارفانه می خواهد

بهانه ای تا  باز برایت

ترانه ای بخواند


ارسلان-تهران

پنجم آذر ماه یکهزار و چهارصد

۱۴۰۰ آبان ۲۹, شنبه

آشفته بازارِ







آشفته بازارِ خوابهایم را
انتظارِ تعبیری نبود
مگر ذوقِ کودکانه ای
تا در گهواره ی آرامِ نفس هایت
روزگارِ نگونسار را
به دیارِ فراموشی
بسپارد

چارقدّی
به قدِّ همه ی آسمانِ شهر
لبریز از
ریز ریزِ ستاره هایی است
که بر تورِ سپیدِ ابر می ریزند
تا عروسانِ این سال
بر چهار سوقِ بازار
حجله ها را
چراغان سازند

کوچه ای
در امتدادِ بی انتهایِ تنهایی
شاهدِ هراسِ درختانِ عریانی است
که شُرشُرِ ناودان را حتّی
از پشتِ دیوار
فالگوش ایستاده اند

اتاقی با چهار طاقِ کاغذی
و بازیِ خطوطِ ناموزونی که
هر از گاه
پرده ی پنجره را
به کناری می کشانند

آشفته بازارِ خواب هایم را
خیلِ واژگانی بخوان
که هنوز
در خیالِ روز
سرتاسرِ شب را
بیدار می مانند

ارسلان- تهران
بیست و هفتم آبان ماه یکهزار و چهارصد

۱۴۰۰ آبان ۱۹, چهارشنبه

هوایم تویی



 

هوایم تویی

بی هوا سُراغی بگیر

تا میان دستانت

دری به تصویری بگشایم

که در آن

دریا و آسمان

از بارانِ نگاهِ تو جاری است و

رنگِ گلبرگِ شقایق

در تسخیرِ طعمِ گسِ بوسه‌ای است

که تن را

با غسلِ تعمیدی

بر بالِ کبوتر می‌نشاند

 

هوایم تویی

بی هوا حالی بپرس

تا در قابِ قدیمیِ تنهایی

سایه‌ی سپیدی

بویِ نمِ گیاه را

به تَرَک‌های خشکِ دیوار

برساند و

سقفِ خالیِ اتاق

از پژواکِ حضورت

لبریز بماند

 

هوایم تویی

بی هوا چیزی بگو

تا با نبضِ تُندِ نفسهایت

ساعتِ دیواریِ شمّاطه‌دار

شوقِ شروعِ روز را

به کفِ اتاق بکشاند و

از لابلایِ کوچه‌هایِ خیال

عطرِ اقاقی

در خلوتِ خانه

بخواند

 

هوایم تویی

بی هوا هم

هوائیم کن

 

ارسلان- تهران

18 آبانماه 1400