۱۳۹۹ خرداد ۳۱, شنبه

با حضور تو



با تو
با هر نشانه
شعری سرودم
از تبارِ شوری که
در این شوره زار
بی خریدار
ماند

با هر بهانه
ترانه ای آغاز نمودم
به زلالیِ ناگزیرِ برف
در حضور قاطعانه ی آفتاب

  و با هر کلامِ عاشقانه
شوقِ دوباره ای 
در وجودم
به سانِ
شکفتنِ جوانه ای که
از لمسِ عریانِ باران
سیراب می شود

بی حضورت 
اما
تنها
خلوتِ آینه را
گشودم
همان نگاهِ بی پناهِ پرنده
که هم بند را
بی صدا
می خواند


ارسلان- تهران
بیست و سوم خرداد ماه نود و نه 

هیچ نظری موجود نیست: