۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

شوکران




تاوانِ قصه هایمان 
این نبود که
خرابِ شوکران را
قطره
قطره
در کامِ جان
بریزیم و
از روزنِ تنگِ اسارت
بر بی مرزی ِ شب
چشم بدوزیم

پایانِ غصه هایمان
این نبود که
از خواب ِگلِ سرخ
مرهمی بسازیم و
بر درختِ بی باری
چشم زخمی 
به حقارت
بیاویزیم

نه ایهام است و
نه افسانه ای ناتمام
دردی است
بی التیام
که دامانِ گل غنچه هایِ باغ راهم
رها نمی کند


ارسلان- تهران
بیست و چهارم اردیبهشت نود و نه

هیچ نظری موجود نیست: