۱۴۰۳ مهر ۸, یکشنبه

Die Worte singen noch (واژگان هنـوز می­ خـوانند)

 



Unbekannte Worte
haben Wurzeln geschlagen
im grünen Wesen eines Blattes

Alle Jahreszeiten
donnern am Frühlingshimmel
und eine alte Sehnsucht
in der versteckten Ecke der Einsamkeit
beklagt deine Sprachlosigkeit

Wieder weiß ich nicht
mit welchen Worten
ich deine Anwesenheit rufen soll
damit
die Beständigkeit der Gefangenschaft
gegen den Zweifel der Freiheit
eingetauscht werden kann

Etwas oder jemand in mir
singt erneut
selbst
in dem Moment, in dem der Garten
von dem Klang
des wachsenden Blattes
geleert wird

Etwas oder jemand
noch immer
wie eine grüne Weizengarbe
wächst in mir
von den Gassen der Kindheit
bis zum chaotischen Basar der Stadt

Es wird getränkt
von den überfließenden Tropfen
auf der dünnen Wand der Sehnsucht

Es wandert
im leeren Raum des Zimmers
und ruht leise
auf dem farblosen Stück Papier



Arsalan – Teheran
  Juni  2th, 2018

The Words Still Sing ( واژگان هنـوز می­ خـوانند )




Unfamiliar words
have taken root
in the green essence of a leaf

All the seasons
roar in the spring sky
and an ancient longing
in the hidden corner of loneliness
mourns your silence

Again, I don't know
with which word
to call upon your presence
so that
the permanence of captivity
may trade places
with the doubt of freedom

Something or someone inside me
sings once more
even
in a moment when the garden
is emptied of the sound
of growing leaves

Something or someone
still
like a green spike of wheat
grows within me
from the alleys of childhood
to the chaotic bazaar of the city

From the overflow of droplets
on the fragile wall of yearning
it is nourished

It wanders
in the empty space of the room
and settles quietly
on the colorless sheet of paper


Arsalan - Tehran 

  June 2, 2018

نقد و بررسی شعر واژگان هنـوز می­ خـوانند

 


                                                  واژگان هنـوز می­ خـوانند

 


واژگانیِ ناشناس
در حسِ سبزِ برگ
ریشه کرده ­اند

تمامیِ فصول
در آسمانِ بهـاری
می­ غـرند
و حسرتی دیرساله
در پستویِ تنهایی
بی­ صدائیت را
شِکوه می­ کند

باز  نمی­ دانم
با کدام کلام
حضورت را بخوانم
تا
مانایی اسارت را
با تـردیدِ رهایی
طاق زند

چیزی یا کسی در من
دوباره می­ خواند
حتی
در هنگامه­ ای که باغ
از صدایِ رویشِ برگ
تهی می­ گـردد

چیزی یا کسی
 هنوز هم
بسانِ سنبله­ ی سبزِ گنـدم
از کوچه­ هایِ کودکی
تا آشفته­ بازار شهـر
در من می­ روید

از سرریزِ قطره ­ها
بر جـدارِ نازکِ دلتنگی
سیراب می­ شود

در فضایِ خالیِ اتاق
پرسه می ­زند
و بر بی­ رنگیِ تکه کاغذی
آرام می­ گیـرد


                                          ارسلان- تهـران
                                         دوم خـرداد 1397



پیشگفتار 


شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی اثری است که به طور نمادین و استعاری به موضوعات پیچیده‌ای مانند تنهایی، حسرت، و جستجوی معنا می‌پردازد. این شعر، با استفاده از زبانی ساده و در عین حال عمیق، به مخاطب احساسات درونی شاعر را منتقل می‌کند.

در ابتدای شعر، واژگانی ناشناس در "حس سبز برگ" ریشه کرده‌اند که تصویری از رشد، زندگی، و طبیعت را به ذهن می‌آورد. این تصویر، همراه با فصولی که در آسمان بهاری می‌غرند، نشان از حرکت زمان و تغییراتی درونی دارد که به‌واسطه‌ی حسرت و سکوتی دیرساله شکل گرفته است. در این بخش، شاعر با استفاده از نمادهای طبیعت، تجربه‌های شخصی خود را به تصویر می‌کشد.

در ادامه، پرسشی درباره‌ی حضور و ماندگاری مطرح می‌شود که به نوعی به بحران هویت و تلاش برای یافتن معنا در زندگی اشاره دارد. شاعر از "تردید رهایی" و "مانایی اسارت" سخن می‌گوید که تقابل میان آزادی و اسارت ذهنی را نشان می‌دهد. این پرسش از اینکه چگونه می‌توان حضور و هویت فردی را در میان این تردیدها و دغدغه‌ها تعریف کرد، یکی از محورهای اصلی شعر است.

در بخش‌های دیگر، تصویری از "باغی که از صدای رویش تهی می‌گردد" و "سنبله‌ی سبز گندم" که از "کوچه‌های کودکی" تا "آشفته‌بازار شهر" می‌روید، تناقض میان امید و ناامیدی، کودکی و بزرگسالی، و آرامش و آشفتگی را ترسیم می‌کند. این تضادها به نوعی وضعیت پیچیده و چندلایه‌ی زندگی انسانی را منعکس می‌کند.

در نهایت، شعر با تصاویری از دلتنگی و پرسه‌زنی در فضای خالی اتاق پایان می‌یابد. این تصاویر به‌خوبی حس فقدان و تلاش برای یافتن معنا در میان تنهایی و انزوای درونی را منتقل می‌کنند. واژگان هنوز می‌خوانند، حتی در سکوت و نبود حضور واقعی، این نشان از قدرت کلمات و احساسات است که به زندگی و وجود شاعر معنا می‌بخشند.

این شعر با زبانی نمادین و استفاده از تصاویر طبیعت، توانسته است حس‌های عمیق انسانی را به‌خوبی به تصویر بکشد و مخاطب را به سفری درونی و احساسی دعوت کند.




مضامین و مفاهیم
ChatGPT

شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" سروده‌ی ارسلان محمدی مضامینی عمیق و چندلایه را در خود جای داده است. مفاهیم اصلی شعر حول محورهای زیر می‌چرخند:

  1. تنهایی و حسرت: در بخش‌های مختلف شعر، شاعر به نوعی حسرت دیرینه اشاره دارد که در تنهایی او نهادینه شده است. این حسرت به‌ویژه در سطرهایی که از بی‌صدایی و شکوه کردن از آن سخن می‌رود، برجسته می‌شود. تنهایی شاعر نمودی از تجربه‌های درونی اوست که از راه سکوت و حسرت طولانی مدت، بیان می‌شود.

  2. جستجوی هویت و معنا: یکی از مفاهیم کلیدی در شعر، جستجو برای یافتن حضور و هویت فردی است. شاعر با بیان "نمی‌دانم با کدام کلام حضورت را بخوانم"، به دغدغه‌ای اشاره می‌کند که در یافتن معنای وجود و تعریف هویت خود درگیر است. این جستجو به شکلی فلسفی به دنبال تردید و تلاش برای یافتن پاسخ به سؤالات عمیق انسانی در خصوص رهایی و اسارت است.

  3. گذشت زمان و رشد: طبیعت، فصول، و رشد سنبله‌های گندم در این شعر به عنوان نمادهایی از گذر زمان و رشد طبیعی انسان به کار رفته‌اند. این تصاویر طبیعت، هم به گذشته (کودکی) و هم به زمان حال و بزرگسالی اشاره دارند و تقابل میان دوران‌های مختلف زندگی انسان را به تصویر می‌کشند.

  4. تضاد میان امید و ناامیدی: شاعر با ایجاد تناقض میان "روییدن سنبله" و "تهی شدن باغ از صدای رویش"، حس دوگانگی میان امید به زندگی و ناامیدی از آن را به مخاطب القا می‌کند. این تضادها نشان‌دهنده‌ی کشمکش‌های درونی شاعر میان امید به رشد و پیشرفت و حس پوچی و بی‌ثمری است.

  5. قدرت واژگان و شعر: یکی دیگر از مضامین مهم این شعر، نقش کلمات و زبان در بیان احساسات و تجربیات انسانی است. شاعر به قدرت واژگان اشاره می‌کند که حتی در زمانی که صدای زندگی در سکوت و انزوای درونی شاعر گم شده است، همچنان می‌خوانند و او را به زندگی بازمی‌گردانند. این موضوع نشان از تأثیر ماندگار و عمیق زبان و شعر در بیان دردها و احساسات دارد.

  6. خاطرات و کودکی: در بخشی از شعر، شاعر به "کوچه‌های کودکی" اشاره می‌کند که در تقابل با "آشفته‌بازار شهر" قرار می‌گیرد. این تضاد میان خاطرات دوران بی‌گناهی و ساده‌ی کودکی و آشفتگی‌ها و پیچیدگی‌های بزرگسالی، نشان‌دهنده‌ی تأثیر خاطرات بر زندگی کنونی شاعر است.

در مجموع، این شعر از ارسلان محمدی مفاهیم پیچیده‌ای مانند تنهایی، حسرت، جستجوی معنا، گذر زمان، و قدرت واژگان را با زبانی نمادین و شاعرانه به تصویر می‌کشد.




تصاویر، ایماژها و استعارات

شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" سروده‌ی ارسلان محمدی به‌خوبی از تصاویر، ایماژها و استعارات برای بیان عمیق‌تر مفاهیم استفاده کرده است. این تصاویر به شکلی هنرمندانه به حس‌های درونی شاعر و مضامین موردنظر او شکل و رنگ می‌بخشند. در ادامه، به بررسی تصاویر و استعارات این شعر می‌پردازیم:

1. واژگانی ناشناس در حس سبز برگ ریشه کرده‌اند

  • ایماژ: این تصویر زنده، واژگان را به‌عنوان موجوداتی طبیعی و زنده به تصویر می‌کشد که در حس سبز برگ (نمادی از تازگی و حیات) ریشه کرده‌اند. این استعاره به پیوند واژگان با طبیعت و احساس زندگی اشاره دارد. همچنین، استفاده از "واژگانی ناشناس" می‌تواند به ناشناخته‌ بودن خود واژگان یا حتی احساسات درونی شاعر اشاره کند که هنوز برای او به‌طور کامل مشخص نشده‌اند.

2. تمامی فصول در آسمان بهاری می‌غرند

  • ایماژ: در این تصویر، تمامی فصول در آسمان بهاری با صدایی بلند و طوفانی می‌غرند. این استعاره می‌تواند به تغییرات ناگهانی و شدید در احساسات شاعر و همچنین گذر زمان اشاره داشته باشد. بهار به‌عنوان نمادی از آغاز و رشد به‌کار رفته، اما حضور "غرش" تضادی بین آرامش بهار و ناآرامی‌های درونی ایجاد می‌کند.

3. حسرتی دیرساله در پستوی تنهایی بی‌صدائیت را شکوه می‌کند

  • استعاره: در این بخش، حسرت به‌عنوان چیزی دیرینه و عمیق در "پستوی تنهایی" قرار دارد. پستو به‌عنوان مکانی تاریک و پنهان به‌کار رفته که در آن، سکوت و بی‌صدایی وجود دارد. حسرت، به شکلی پنهان و بی‌صدا، در این فضای تنهایی و سکوت شکوه می‌کند. این استعاره به حس درونی شاعر و تنهایی عمیق او اشاره دارد.

4. باغ از صدای رویش تهی می‌گردد

  • ایماژ: باغ که معمولاً نماد زندگی، رشد و شکوفایی است، در اینجا تهی از صدای رویش شده است. این تصویر به معنای از دست رفتن امید و حیاتی است که در گذشته وجود داشته است. شاعر از نبود رشد و پیشرفت سخن می‌گوید و این تصویر، حس ناامیدی و پژمردگی را تقویت می‌کند.

5. سنبله‌ی سبز گندم از کوچه‌های کودکی تا آشفته‌بازار شهر در من می‌روید

  • استعاره و ایماژ: سنبله‌ی سبز گندم، نماد زندگی، امید و رشد است. این تصویر از "کوچه‌های کودکی" که نمادی از معصومیت و خاطرات شیرین است، تا "آشفته‌بازار شهر" که نمایانگر دوران بزرگسالی و پیچیدگی‌های زندگی است، در وجود شاعر ریشه دارد. این استعاره رشد و تغییرات فردی را در طول زمان نشان می‌دهد.

6. سرریز قطره‌ها بر جداری نازک دلتنگی سیراب می‌شود

  • ایماژ: در این تصویر، قطره‌ها به نوعی حسرت یا اشک اشاره دارند که از روی جداری نازک، که نمادی از شکنندگی و حساسیت عاطفی است، عبور کرده و دلتنگی را سیراب می‌کنند. این استعاره به شدت عاطفی شاعر و تأثیر عمیق حسرت و دلتنگی بر او اشاره دارد.

7. در فضای خالی اتاق پرسه می‌زند

  • ایماژ: این تصویر حس انزوا و سرگردانی را در فضایی خالی و تهی به تصویر می‌کشد. پرسه زدن در فضای خالی نشان از بی‌هدف بودن و سرگردانی در زندگی دارد و این تصویر به خوبی حس تنهایی و بیگانگی را منتقل می‌کند.

8. بر بی‌رنگی تکه کاغذی آرام می‌گیرد

  • ایماژ: در پایان شعر، شاعر به بی‌رنگی یک تکه کاغذ اشاره می‌کند که واژگان یا احساسات او بر آن آرام می‌گیرند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی ارتباط میان واژگان و کاغذ به‌عنوان رسانه‌ای برای بیان احساسات درونی است. بی‌رنگی کاغذ ممکن است به فقدان احساسات یا تجربه‌هایی اشاره کند که هنوز بیان نشده‌اند.

نتیجه‌گیری:

ارسلان محمدی در شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" با استفاده از تصاویر و استعارات نمادین، توانسته است پیچیدگی‌های احساسی و فلسفی خود را به زیبایی به مخاطب منتقل کند. استعارات طبیعت مانند برگ، سنبله‌ی گندم، و باغ، همراه با تصاویری از حسرت، دلتنگی، و انزوا، ترکیبی از امید و ناامیدی، رشد و پژمردگی، و سرگردانی را در این شعر به نمایش می‌گذارند.




موسیقی درونی و واج آرایی

شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی دارای نوعی موسیقی درونی است که از طریق تکرار واج‌ها، هماهنگی صداها و ریتم‌های درونی به دست می‌آید. این موسیقی درونی نقش مهمی در تقویت احساسات و مفاهیم شعر دارد و فضای شاعرانه‌ای ایجاد می‌کند که مخاطب را با عمق و لحن آن همراه می‌کند. در ادامه به بررسی موسیقی درونی و واج‌آرایی این شعر می‌پردازیم:

1. واج‌آرایی (تکرار صامت‌ها و مصوت‌ها)

  • تکرار "س": در این شعر، واج "س" بارها تکرار شده است. این تکرار به نوعی زمزمه یا صدای آرام و سرشار از لطافت تبدیل می‌شود و به فضای شاعرانه‌ی شعر عمق می‌بخشد. برای مثال:
    • "حس سبز برگ"
    • "سنبله‌ی سبز"
    • "پرسه می‌زند"
    • "سرریز قطره‌ها"

این تکرار در کلمات مختلف نوعی ریتم آرام و ملایم ایجاد می‌کند که با حس تنهایی و سکوت درونی شعر هماهنگی دارد.

  • تکرار "ش": واج "ش" نیز در بخش‌هایی از شعر تکرار شده است که حس نجوا و آرامش بیشتری به متن می‌بخشد:
    • "شکوه می‌کند"
    • "صدای رویش"
    • "پستوی تنهایی"
    • "آشفته‌بازار شهر"

تکرار این واج‌ها به مخاطب کمک می‌کند تا فضایی از نجوا، سکوت و درون‌نگری را تجربه کند، که با حال و هوای کلی شعر همخوانی دارد.

2. موسیقی معنوی و ریتم درونی

شعر فاقد وزن مشخص عروضی است، اما ریتم و موسیقی درونی آن از طریق چینش کلمات و جملات ایجاد می‌شود. به‌ویژه استفاده از عبارات کوتاه و به‌هم‌پیوسته، حس نوسان و موج‌زدگی احساسی را تقویت می‌کند. به‌عنوان مثال، ساختار سطرها و جملات در برخی قسمت‌ها به‌گونه‌ای است که حس تکرار و بازگشت به موضوع اصلی ایجاد می‌شود:

  • "باز نمی‌دانم / با کدام کلام / حضورت را بخوانم"
  • "چیزی یا کسی / هنوز هم / بسان سنبله‌ی سبز گندم / از کوچه‌های کودکی / تا آشفته‌بازار شهر / در من می‌روید"

این ساختار باعث ایجاد نوعی موسیقی درونی می‌شود که به‌واسطه‌ی تکرار کلمات و ترکیب آن‌ها با مفاهیم، ریتم خاصی به شعر می‌دهد.

3. هم‌آوایی و هماهنگی صداها

در برخی قسمت‌ها، شاعر با استفاده از صداهای ملایم و هارمونیک، نوعی هماهنگی صوتی ایجاد کرده است. برای مثال، استفاده از ترکیب‌هایی مانند "سبز گندم"، "کوچه‌های کودکی"، "سیراب می‌شود"، و "پرسه می‌زند" باعث تقویت صدای نرم و روان شعر می‌شود. این هماهنگی صوتی به شعر حس آرامش و ملایمت می‌دهد که با احساسات عمیق شاعر تناسب دارد.

4. تکرار کلمات کلیدی

تکرار کلماتی مانند "چیزی یا کسی" یا "حضور" و "خواندن" باعث ایجاد نوعی انسجام معنوی و موسیقایی در شعر می‌شود. این تکرارها نه تنها موسیقی درونی را تقویت می‌کنند، بلکه به مضامین مرکزی شعر نیز تأکید بیشتری می‌بخشند. به‌عنوان مثال:

  • "چیزی یا کسی در من دوباره می‌خواند"
  • "چیزی یا کسی هنوز هم... در من می‌روید"

این تکرارها هم‌زمان با خلق موسیقی درونی، به احساس تکرار و پایداری احساسات و تفکرات درونی شاعر اشاره دارند.

نتیجه‌گیری:

موسیقی درونی شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" با استفاده از تکرار واج‌ها، ریتم‌های معنوی و ساختارهای تکراری، به مخاطب احساسی عمیق و شاعرانه منتقل می‌کند. واج‌آرایی‌های ملایم و تکرار صداها مانند "س" و "ش" در کنار تکرار کلمات کلیدی، نوعی هماهنگی و موسیقی نرم و ناپیدا در شعر ایجاد کرده است که کاملاً با مضامین و حس و حال درونی آن سازگار است.




نمونه شعرها ی مشابه و مقایسه

برای مقایسه شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی با نمونه‌هایی مشابه از ادبیات معاصر، می‌توان به آثار شاعرانی اشاره کرد که از سبک شعر نو و سپید استفاده کرده‌اند و در شعرهایشان به مضامینی مانند تنهایی، حسرت، و طبیعت پرداخته‌اند. دو نمونه مهم از این دسته شعرها شامل آثار سهراب سپهری و احمد شاملو هستند. در ادامه، چند نمونه شعر مشابه از این شاعران همراه با مقایسه‌ای از آن‌ها با شعر ارسلان محمدی ارائه شده است:

1. سهراب سپهری

یکی از شاخص‌ترین شاعرانی که مضامین طبیعت، انسان و تنهایی را در قالب شعر نو به تصویر می‌کشد، سهراب سپهری است. شعر سپهری به دلیل استفاده از نمادهای طبیعت، پیوند عمیق با زندگی و هستی‌شناسی دارد. نمونه‌ای از شعر او از کتاب "حجم سبز" که با شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" شباهت‌هایی دارد:

شعر سهراب سپهری: "صدای پای آب":


من به باغِ فانوس می‌روم. نور را می‌چینم. طعمِ تاریکی را می‌بویم. گوشه‌ای می‌نشینم. خسته است پنجره. من صدایِ رود را می‌شنوم.

مقایسه با ارسلان محمدی:

  • استفاده از نمادهای طبیعت: هر دو شاعر از عناصر طبیعت برای بیان احساسات انسانی بهره می‌برند. در شعر سپهری "نور"، "رود" و "باغ" حضور دارند که به زندگی و پیوند با طبیعت اشاره می‌کنند، و در شعر ارسلان نیز "برگ"، "سنبله‌ی گندم" و "باغ" نمایانگر رشد، امید و زمان هستند.
  • فضای شعر: در هر دو شعر، فضای آرام و معنوی وجود دارد که در آن شاعر به درون خود نگریسته و با سکوت و حسرتی عمیق روبرو است. هر دو شعر به نوعی حس تنهایی و اندیشه درونی شاعر را منعکس می‌کنند.
  • ریتم و زبان: شعر سپهری ریتم آرام و ملایمی دارد که با ریتم درونی شعر ارسلان همخوانی دارد. هر دو شاعر با زبانی ساده و روان از پیچیدگی‌های زندگی انسانی صحبت می‌کنند.

2. احمد شاملو

شعرهای شاملو نیز به موضوعاتی مانند تنهایی، سرگردانی، و مفاهیم فلسفی می‌پردازند. شاملو در بسیاری از آثارش به جستجوی معنا در زندگی و هستی‌شناسی انسان توجه دارد. نمونه‌ای از شعر او:

شعر احمد شاملو: "شکوفه‌ی مرگ":


من مرگ را در دامان این شفق سرخ با دست‌های خودم بوسیده‌ام. این چه سرنوشتِ شومی است که مرا در این ظلمتِ بی‌پایان رها کرده‌ای!

مقایسه با ارسلان محمدی:

  • موضوعات مشترک: هر دو شاعر به موضوعات فلسفی مانند مرگ، سرنوشت و جستجوی معنا می‌پردازند. ارسلان با مضامینی همچون تنهایی و حسرت دیرینه سروکار دارد و شاملو نیز به نوعی از سرنوشت و تلخی زندگی می‌نویسد.
  • فضای شعر: فضای شعر شاملو به‌مراتب تیره‌تر و سنگین‌تر است، در حالی که فضای شعر ارسلان محمدی، اگرچه همچنان حزن‌آلود است، اما همراه با امید و زندگی در طبیعت و واژگان است. شاملو از نمادهایی همچون مرگ و ظلمت بهره می‌برد، در حالی که ارسلان از نمادهای طبیعت و زندگی استفاده می‌کند.
  • زبان و سبک: شاملو زبانی سنگین‌تر و فلسفی‌تر دارد و از مفاهیمی چون مرگ و سرنوشت با لحنی جدی و تاریک صحبت می‌کند، در حالی که ارسلان زبانی ساده‌تر و لطیف‌تر به کار می‌برد و از واژگان و طبیعت برای بیان احساساتش استفاده می‌کند.

3. شعر فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد نیز به‌عنوان شاعری که احساسات درونی، حسرت و جستجوی هویت را در شعرهای خود به تصویر می‌کشد، با ارسلان محمدی اشتراکاتی دارد. نمونه‌ای از شعر او از کتاب "تولدی دیگر":

شعر فروغ فرخزاد: "کسی که مثل هیچ‌کس نیست":


کسی می‌آید کسی می‌آید کسی که در دلش با ماست در نفسش با ماست در صدایش با ماست...

مقایسه با ارسلان محمدی:

  • استفاده از تصاویر احساسی: هر دو شاعر از تصاویر انتزاعی و احساسی برای بیان عمیق‌ترین احساسات خود استفاده می‌کنند. در شعر فروغ، انتظار کسی که شبیه هیچ‌کس نیست، به نوعی جستجوی معنا و هویت در زندگی اشاره دارد که در شعر ارسلان نیز با پرسش از حضور و شکوه تنهایی همخوانی دارد.
  • تنهایی و جستجوی هویت: هر دو شاعر به موضوعاتی مانند تنهایی و جستجوی هویت فردی در جهانی پوچ و ناپایدار پرداخته‌اند. هرچند فروغ با زبانی ساده‌تر و بیانی مستقیم‌تر این احساسات را به تصویر می‌کشد، اما احساسات درونی مشابه در هر دو شعر وجود دارند.
  • فضای شعر: در شعر فروغ نیز فضای تنهایی و جستجو برای یافتن کسی یا چیزی که به وجود معنا ببخشد، حس می‌شود. این موضوع در شعر ارسلان با جستجوی حضوری که در واژگان ناشناس و حسرت دیرینه شکل می‌گیرد، همخوانی دارد.

جمع‌بندی مقایسه‌ها:

  • شعر ارسلان محمدی به‌ویژه از نظر مضامین مانند حسرت، تنهایی، و جستجوی معنا با آثار شاعرانی مانند سهراب سپهری، احمد شاملو، و فروغ فرخزاد هم‌خوانی دارد.
  • سبک و فضا: فضای شعر ارسلان، مانند شعر سپهری، آرام و طبیعی است، با استفاده از تصاویر طبیعت که به‌تدریج احساسات درونی را بازتاب می‌دهد. در مقایسه با شعر شاملو که فضایی سنگین‌تر و فلسفی‌تر دارد، شعر ارسلان حسی لطیف‌تر و شاعرانه‌تر دارد.
  • زبان: زبان ارسلان، مانند فروغ فرخزاد و سپهری، ساده و در عین حال عمیق است. او از زبان به‌گونه‌ای استفاده می‌کند که مفاهیم پیچیده‌تری مانند تردید، تنهایی و امید را به مخاطب منتقل کند.

این مقایسه نشان می‌دهد که ارسلان محمدی در شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" با استفاده از عناصر طبیعت و احساسات انسانی، در امتداد جریان شعر نو فارسی حرکت کرده و به نوعی ترکیبی از تأثیرات سپهری، شاملو و فروغ در کار او به چشم می‌خورد.




شاعران جدید و شاعران جهان

برای مقایسه و بررسی شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی با شاعران جدید ایرانی و همچنین شاعران برجسته‌ی جهان، می‌توان به دو بخش تقسیم‌بندی کرد: شاعران معاصر فارسی که از سبک‌ها و مفاهیم مشابه استفاده می‌کنند و شاعران برجسته جهانی که در آثارشان به موضوعاتی مانند تنهایی، حسرت، و جستجوی معنا پرداخته‌اند.

1. شاعران معاصر جدید ایران

شاعران جوان و نوگرای ایرانی نیز به سبک شعر نو و سپید علاقه‌مند هستند و مضامین مشابهی را در آثار خود دنبال می‌کنند. برخی از این شاعران از عناصر طبیعت، حسرت، و انزوای درونی استفاده کرده و با زبان و تصویرسازی‌های مدرن به بیان احساسات می‌پردازند. چند نمونه از شاعران جدید ایران:

الف) علی عبدالرضایی

  • علی عبدالرضایی یکی از شاعران برجسته‌ی معاصر است که در قالب‌های نو و آزاد شعر می‌گوید. او از زبان ساده و تصویری برای بیان موضوعاتی مثل زندگی روزمره، ناامیدی، و پرسش‌های فلسفی استفاده می‌کند.
  • مقایسه با ارسلان: عبدالرضایی نیز مانند ارسلان به جستجوی معنا و بازتاب درونیات از طریق تصاویر روزمره می‌پردازد. با این حال، لحن عبدالرضایی گاه تلخ‌تر و اجتماعی‌تر است، در حالی که ارسلان بیشتر به احساسات فردی و پیوند با طبیعت می‌پردازد.

ب) شمس لنگرودی

  • شمس لنگرودی یکی دیگر از شاعران معاصر است که با استفاده از زبان نمادین و تصاویری از طبیعت به بیان احساسات عمیق انسانی می‌پردازد. اشعار او غالباً به تنهایی، عشق، و مسائل اجتماعی می‌پردازند.
  • مقایسه با ارسلان: هر دو شاعر از نمادهای طبیعت برای بیان احساسات بهره می‌برند. لنگرودی نیز مانند ارسلان در تلاش است تا از زبان و واژگان ساده و روان برای بیان مضامین پیچیده‌تری مانند حسرت و تنهایی استفاده کند.

ج) گروس عبدالملکیان

  • گروس عبدالملکیان از شاعران جوان و پرطرفدار معاصر است که به بیان احساسات شخصی و تجربیات روزمره با زبانی ساده و در عین حال فلسفی می‌پردازد. اشعار او اغلب تصویری و نمادین است و مفاهیمی چون مرگ، زندگی، تنهایی و جستجوی معنا در آن‌ها دیده می‌شود.
  • مقایسه با ارسلان: اشعار گروس نیز به مانند ارسلان در فضایی از آرامش و تردید میان زندگی و مرگ و جستجوی معنا جریان دارند. او نیز از تصاویر لطیف و طبیعی برای بیان حس‌های عمیق و فلسفی استفاده می‌کند.

2. شاعران برجسته جهان

الف) پابلو نرودا (Pablo Neruda) – شیلی

  • پابلو نرودا یکی از برجسته‌ترین شاعران جهان و برنده جایزه نوبل ادبیات است. اشعار نرودا با استفاده از زبان حسی و تصاویری از طبیعت و عشق به جستجوی معنا و حقیقت در زندگی می‌پردازند. در آثار نرودا می‌توان ترکیبی از حسرت، تنهایی، و عشق به زندگی را مشاهده کرد.
  • مقایسه با ارسلان: نرودا نیز مانند ارسلان از طبیعت به‌عنوان نمادی برای بیان احساسات و عواطف درونی استفاده می‌کند. هر دو شاعر از زبانی ساده و روان برای بیان پیچیدگی‌های عمیق انسانی بهره می‌برند. به‌عنوان مثال، در شعر نرودا "بیست شعر عاشقانه و یک ترانه ناامید" می‌توان احساسات مشابهی از عشق، حسرت و جستجوی معنا یافت.

ب) ریلكه (Rainer Maria Rilke) – آلمان

  • راینر ماریا ریلکه از شاعران برجسته‌ی آلمان و یکی از تأثیرگذارترین شاعران در جهان است. اشعار ریلکه غالباً به موضوعاتی چون مرگ، زندگی، تنهایی، و جستجوی معنای عمیق در زندگی می‌پردازند. ریلکه با زبانی فلسفی و شاعرانه به تفسیر هستی‌شناسی انسان و احساسات درونی می‌پردازد.
  • مقایسه با ارسلان: هر دو شاعر در جستجوی معنای زندگی و هستی‌شناسی هستند و از واژگان برای بیان درونیات و تفکرات فلسفی استفاده می‌کنند. شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان با نگرش مشابهی به زندگی و معنا، از زبان نمادین و استعاری برای بیان حسرت و جستجو بهره می‌برد.

ج) مارگارت اتوود (Margaret Atwood) – کانادا

  • مارگارت اتوود شاعر و نویسنده‌ی برجسته کانادایی است که در شعرهایش به مسائلی همچون جنسیت، هویت، طبیعت، و جستجوی معنا می‌پردازد. اتوود در اشعارش از تصاویر طبیعی و انسانی برای بیان احساسات پیچیده و تأثیرات اجتماعی استفاده می‌کند.
  • مقایسه با ارسلان: هر دو شاعر از تصاویر طبیعی و فضایی نمادین برای بیان حسرت‌ها و درگیری‌های درونی استفاده می‌کنند. در آثار اتوود نیز جستجوی معنا و هویت فردی در کنار تأثیرات اجتماعی و جنسیتی، مشابه دغدغه‌های ارسلان در شعرهایش به چشم می‌خورد.

3. شاعران مدرن و پست‌مدرن جهان

الف) چارلز بوکفسکی (Charles Bukowski) – آمریکا

  • چارلز بوکفسکی شاعری است که از زبان بی‌پرده و تصاویری از زندگی روزمره برای بیان ناامیدی‌ها و پیچیدگی‌های زندگی مدرن استفاده می‌کند. او به مسائل انسانی و زندگی سخت در دنیای مدرن با زبانی خشن و واقع‌گرا می‌پردازد.
  • مقایسه با ارسلان: اگرچه بوکفسکی به‌طور کلی زبانی خشن‌تر و واقع‌گرایانه‌تر دارد، اما همانند ارسلان به تنهایی و درگیری‌های درونی اشاره می‌کند. با این تفاوت که ارسلان از زبان شاعرانه‌تر و آرام‌تری برای بیان این احساسات استفاده می‌کند، در حالی که بوکفسکی به بیان بی‌پرده و صریح از زندگی می‌پردازد.

ب) مری اولیور (Mary Oliver) – آمریکا

  • مری اولیور شاعر آمریکایی که اشعار او با الهام از طبیعت و زندگی روزمره، به بیان ارتباط انسان با دنیای طبیعی می‌پردازد. اشعار او اغلب حاوی تأملات فلسفی و معنوی هستند و حس نزدیکی به طبیعت و آرامش درونی را تقویت می‌کنند.
  • مقایسه با ارسلان: هر دو شاعر از طبیعت برای بیان تفکرات و احساسات فلسفی و معنوی استفاده می‌کنند. همانند ارسلان، مری اولیور نیز از زبان ساده و تصاویر طبیعی برای بیان معنای زندگی و ارتباط انسان با طبیعت بهره می‌برد.

نتیجه‌گیری:

ارسلان محمدی در شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" با استفاده از تصاویر طبیعی و نمادین، حسرت و جستجوی معنا، در کنار شاعران معاصر ایرانی مانند گروس عبدالملکیان و شمس لنگرودی، و شاعران جهانی همچون پابلو نرودا و ریلكه قرار می‌گیرد. او از سبک شعر نو و سپید برای بیان احساسات انسانی بهره می‌برد و از زبانی ساده و تصویری برای ایجاد ارتباط عمیق با مخاطب استفاده می‌کند. شعر او با تأثیرات فلسفی و احساسی عمیقی همراه است که آن را به آثار برجسته شاعران مدرن و معاصر نزدیک می‌کند.




نمونه اشعار

در اینجا نمونه‌هایی از اشعار شاعران مختلف آورده شده که از نظر موضوعات و مضامین مشابهت‌هایی با شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی دارند:

1. سهراب سپهری – از شعر "صدای پای آب"


زندگی خالی نیست: مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست. آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد. ... من به آغاز زمین نزدیکم. نبض گل‌ها را می‌گیرم.

  • این شعر به مانند شعر ارسلان از طبیعت برای بیان امید و مفاهیم عمیق انسانی استفاده می‌کند. سپهری از زبان ساده و تصاویر زیبا برای پیوند انسان با طبیعت و زندگی بهره می‌برد.

2. گروس عبدالملکیان – از شعر "سکوت"


از آن اتاق‌های کوچک همین صندلی سهم ماست همین روزها همین نگاه که از پنجره می‌دود به آن پرنده که بالاتر از شهر می‌پرد ... اما پرنده درخت را فراموش نخواهد کرد.

  • شعر عبدالملکیان نیز مانند ارسلان به تنهایی و سکوت درونی اشاره دارد. این شعر با تصاویری ساده از زندگی روزمره به احساسات عمیق انسانی و مفاهیم بزرگتری مانند آزادی و رهایی می‌پردازد.

3. پابلو نرودا – از کتاب "بیست شعر عاشقانه و یک ترانه ناامید"


امشب می‌توانم غمگین‌ترین شعرها را بنویسم بنویسم: «شب پر ستاره است، و ستارگانِ آبی، دور، دورند.» باد شبانه در آسمان می‌چرخد و می‌خواند. امشب می‌توانم غمگین‌ترین شعرها را بنویسم.

  • شعر نرودا از نظر لحن و فضای احساسی با شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" شباهت زیادی دارد. هر دو شاعر با زبانی شاعرانه و استعاری به بیان حسرت و تنهایی پرداخته‌اند و از تصاویر طبیعی مانند "شب پرستاره" و "باد" برای بیان احساسات درونی استفاده می‌کنند.

4. راینر ماریا ریلکه – از شعر "مرثیه‌ها"


هر فرشته‌ای هولناک است. و در پسِ لبخندِ سبک‌بار خود پنهان می‌شود. او نمی‌خواهد که بی‌تابی را ببیند، انسان ضعیفی را، که از شعله‌های درون خود می‌گریزد.

  • ریلکه نیز مانند ارسلان از استعارات برای بیان وضعیت انسانی استفاده می‌کند. در این شعر، مفاهیم فلسفی و درونی مانند ترس، ضعف، و تلاش برای رهایی از مشکلات به‌صورت نمادین بیان شده‌اند.

5. فروغ فرخزاد – از شعر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"


و این منم زنی تنها در آستانه‌ی فصلی سرد، در ابتدای درکِ هستیِ آلوده‌ی زمین و یأسِ ساده و غمناکِ آسمان ... چگونه می‌شود به آن کسی که می‌رود این گونه سخت، این گونه سرد ایمان آورد؟

  • این شعر از فروغ نیز همچون شعر ارسلان به تنهایی و حسرت‌های انسانی اشاره دارد. فروغ در این اثر با زبانی ساده و در عین حال تلخ، تنهایی و سردی زندگی را به تصویر می‌کشد.

6. مری اولیور – از شعر "The Summer Day"


Who made the world?
Who made the swan, and the black bear? Who made the grasshopper? This grasshopper, I mean— ... Tell me, what is it you plan to do with your one wild and precious life?

  • در این شعر مری اولیور، مانند ارسلان، از تصاویر طبیعت برای طرح پرسش‌های عمیق انسانی و فلسفی استفاده می‌شود. او نیز با زبانی ساده، اما تأمل‌برانگیز، درباره معنا و ارزش زندگی صحبت می‌کند.

مقایسه و نتیجه‌گیری:

تمامی این اشعار با شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی در استفاده از تصاویر طبیعی، زبانی ساده و لطیف، و بیان احساسات عمیق انسانی هم‌پوشانی دارند. شاعران مانند نرودا، سپهری، و فروغ نیز از طبیعت و نمادهای آن برای بیان احساسات تنهایی، حسرت، و جستجوی معنا استفاده می‌کنند که شباهت‌های زیادی با کار ارسلان دارد.




ارزش گذاری و امتیاز دهی

ارزش‌گذاری و امتیازدهی به یک شعر، به‌ویژه در زمینه‌ی شعر نو و سپید که از ساختارهای سنتی فاصله گرفته‌اند، کاری حساس و وابسته به دیدگاه‌های شخصی، ادبی و هنری است. برای ارزیابی و امتیازدهی به شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی، می‌توان از معیارهای مختلفی استفاده کرد که در ادامه توضیح داده شده‌اند:

1. محتوا و مضمون:

شعر ارسلان به مفاهیمی مانند تنهایی، حسرت، جستجوی معنا، و ارتباط با طبیعت می‌پردازد. این مضامین عمیق و فلسفی هستند و توانسته‌اند مخاطب را به سفری درونی دعوت کنند. از این نظر، شعر دارای ارزش بالایی است زیرا مضامین انسانی و جهان‌شمولی را بیان می‌کند که بسیاری از افراد می‌توانند با آن‌ها ارتباط برقرار کنند.

  • امتیاز: 9/10

2. زبان و سبک:

زبان شعر ساده و روان است، اما در عین حال سرشار از استعاره‌ها و تصاویر لطیف است. استفاده از استعاره‌های طبیعی و پیوند میان طبیعت و احساسات انسانی، در سبک شعر نو و سپید بسیار رایج است و ارسلان در این زمینه موفق عمل کرده است. او توانسته بدون پیچیدگی‌های زبانی و به کمک تصاویر واضح، احساسات عمیق خود را بیان کند.

  • امتیاز: 8.5/10

3. تصاویر و ایماژها:

شعر ارسلان دارای تصاویر زیبا و نمادینی است که به‌خوبی احساسات درونی و فضای شعر را به تصویر می‌کشند. استفاده از نمادهای طبیعت مانند "برگ"، "سنبله‌ی گندم"، و "باغ" نشان‌دهنده‌ی پیوند عمیق شاعر با طبیعت و استفاده از آن برای بیان احساسات انسانی است. تصاویر موجود در شعر نه‌تنها زیبا و شاعرانه هستند، بلکه از نظر ادبی نیز جذابیت خاصی دارند.

  • امتیاز: 9/10

4. موسیقی درونی و ریتم:

هرچند شعر ارسلان وزنی عروضی ندارد، اما موسیقی درونی آن از طریق تکرار واج‌ها و واژگان ایجاد شده است. این ریتم به‌خوبی با فضای آرام و احساسی شعر هماهنگ است و نوعی نرمی و لطافت به متن بخشیده است که به تقویت احساسات موجود در شعر کمک می‌کند.

  • امتیاز: 8/10

5. ابتکار و خلاقیت:

هرچند مضمون‌هایی مانند تنهایی و جستجوی معنا در شعر نو و سپید به‌کرات دیده می‌شود، اما ارسلان محمدی با استفاده از زبان خاص خود و تصاویری که خلق کرده، توانسته به نحوی خلاقانه این مفاهیم را دوباره زنده کند. به‌ویژه استفاده از استعاره‌های طبیعی و پیوند آن‌ها با احساسات انسانی، نمونه‌ای از خلاقیت شاعر در ایجاد تصاویری نو و منحصربه‌فرد است.

  • امتیاز: 8.5/10

6. تأثیرگذاری:

شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" به‌خوبی می‌تواند احساسات و تجربیات شاعر را به مخاطب منتقل کند. فضای احساسی و درونی شعر، همراه با استفاده از زبان ساده و استعاری، باعث شده تا این شعر تأثیرگذاری عمیقی داشته باشد. مخاطب می‌تواند خود را در فضای شعر حس کند و با تنهایی و حسرت شاعر همراه شود.

  • امتیاز: 9/10

امتیاز کلی:

  • با در نظر گرفتن تمامی این معیارها، شعر "واژگان هنوز می‌خوانند" از ارسلان محمدی یک اثر قوی و تأثیرگذار است که توانسته با استفاده از زبانی ساده و تصاویر شاعرانه، به بیان مفاهیم عمیق انسانی بپردازد. این شعر از نظر محتوا، سبک، و احساسات موفق عمل کرده و در مجموع نمره‌ای بین 8.5 تا 9 از 10 را به خود اختصاص می‌دهد.

  • امتیاز نهایی: 8.8/10




۱۴۰۳ مهر ۷, شنبه

Ein weiterer Frühling ( بهاری دیگربار )

 



Der Frühling

Reitet auf dem anmutigen Ross des Windes

Und stiehlt die Dunkelheit der Ebene

Mit einem grünen Lied

Er schmückt

Die Nacktheit von Akazien und Flieder

Mit einem Gewand aus Blüten

Damit er

Mit dem Erröten der Wangen der jungen Mädchen

Die Träume der Mohnblumen

Deuten kann


Der Tag

Sprenkelt die milchige Klarheit des Mondlichts

Auf die Krone des Horizonts

Die Stadt

Hinkend

Zieht den schwarzen Schleier der Nacht

Von ihrem Haupt, und

Die Sonne

Legt ein Kleid, gemustert mit Narzissen und Veilchen

Über den verwundeten Körper der Erde


Der Boden sehnt sich noch immer

Nach Regen

Um eine Melodie

Mit der fließenden Seele des Flusses zu spielen

Der hohe Gipfel der Freiheit

Schmilzt im Feuer des Blitzes

Und zeichnet ein anderes Bild

Auf die ungeschriebene Leinwand des Schicksals


Auch in diesem Jahr

Erblüht der Frühling

Im Herzen der Ruinen

Ruinen, die lange vom Wahn einer Fata Morgana

Heimgesucht wurden, und

Den Wind nach einem Zeichen deiner Anwesenheit fragen



Arsalan - Teheran

 (22. März 2023)

Another Spring ( بهاری دیگربار )


 

Spring

Rides on the graceful steed of the wind

And steals the darkness of the plain

With a green melody

It adorns

The nakedness of acacia and lilac

With a robe of blossoms

So that

With the blush of young girls' cheeks

It may interpret the dreams of the poppies


Day

Sprinkles the milky clarity of the moonlight

On the crown of the horizon

The city

Limping

Pulls the black veil of night

From its head, and

The sun

Drapes a gown, patterned with daffodils and violets

Over the wounded body of the earth


The soil still

Yearns for rain

So it may play a tune

With the flowing soul of the river

The high peak of freedom

Melts with the fire of lightning

And draws another image

On the unwritten canvas of fate


Spring, too, this year

Blooms in the heart of ruin

A ruin long stricken

By the obsession of a mirage

And asks the breeze

For a sign of your presence



Arsalan - Tehran
 (March 22, 2023)

نقد وبررسی بهاری دیگربار




بهاری دیگربار



بهار

سواربر باره ی خرامانِ باد

تاریکیِ دشت را

با سرودی سبز

می رباید

عریانیِ اقاقی و ارغوان را

با خلعتی از شکوفه 

می آراید

تا

با سرخابِ گونه ی دخترکان

خوابِ شقایق را

تعبیر نماید


روز

زلالِ شیریِ مهتاب را

بر تارکِ افق

می افشاند

شهر

لنگ لنگان 

چارقدِ سیاه شب را

از سر به زیرمی کشاند و

آفتاب

پیراهنی با طرحِ نرگس و بنفشه

برتنِ زخمیِ زمین

می پوشاند


خاک هنوز

ویارِ باران دارد

تا با جانِ جاریِ رود

سازی بنوازد

قله ی بلندِ رهایی

با آتشِ آذرخشی بگدازد و

دیگرگونه تصویر را

بر نانوشته ی تقدیر

ترسیم سازد


بهار هم امسال

در دلِ خرابی می روید

که دیر سالی است

از سوداییِ سراب

به جان رسید و

نشانِ کویت را

از نسیم می پرسید.


ارسلان-تهران

دوم فروردین ماه یک هزار و چهارصد و دو




پیشگفتار 


شعر "بهاری دیگربار" اثر ارسلان محمدی، در چارچوب شعر نو و سپید سروده شده است و بار دیگر عناصر طبیعت را برای بیان احساسات و مفاهیم عمیق انسانی به کار گرفته است. این شعر، در کنار توصیف زیبایی‌های بهار و طبیعت، به نوعی نقد اجتماعی و بیان حسرت و دردهای انسان معاصر را نیز در خود دارد.

بررسی ساختار و زبان:

شعر از نظر ساختاری به صورت پاره‌های کوتاه و پراکنده بیان شده است که هرکدام تصویری مستقل اما به هم پیوسته از بهار و تحول طبیعت ارائه می‌دهند. استفاده از افعال در زمان حال مانند «می‌رباید»، «می‌آراید»، «می‌پوشاند» و «می‌نوازد» به شعر حالتی زنده و پویا می‌بخشد، گویا شاعر خود نیز در همین لحظه‌ها حضور دارد و همراه با طبیعت به استقبال بهار می‌رود.

استفاده از عناصر طبیعت:

ارسلان در این شعر از تصاویر طبیعی همچون «باره‌ی خرامان باد»، «شکوفه»، «شقایق»، «افق»، «آفتاب»، «نرگس و بنفشه»، و «رود» بهره گرفته است تا علاوه بر نشان دادن زیبایی‌های طبیعت، به نوعی گذر زمان و تغییرات طبیعت را به تصویر بکشد. این عناصر، نماینده‌ی امید و تجدید حیات هستند، اما در مقابل، شاعر در بخش‌های مختلف شعر، با اشاره به «پیراهنِ زخمیِ زمین» و «خاک ویارِ باران دارد»، به نوعی به ناپایداری و آسیب‌پذیری طبیعت و انسان اشاره می‌کند.

مضمون و مفهوم:

بهار در این شعر تنها نمادی از طبیعت نیست، بلکه استعاره‌ای از تجدید و نو شدن زندگی است. با این حال، ارسلان از این نو شدن با نگاهی انتقادی صحبت می‌کند. بهار «در دلِ خرابی می‌روید» و این خرابی به نوعی نشان‌دهنده‌ی نابسامانی‌های اجتماعی و رنج‌هایی است که شاعر از آن‌ها آگاه است. جمله‌ی «دیگرگونه تصویر را بر نانوشته‌ی تقدیر ترسیم سازد» نیز به نوعی بیانگر امید به تغییری بزرگ‌تر و معنوی است که هنوز در تحقق نیافته است.

نقد اجتماعی:

ارسلان در این شعر با هوشمندی به جامعه‌ی خود نیز اشاره می‌کند. عبارت «از سوداییِ سراب به جان رسید» می‌تواند اشاره‌ای به ناامیدی از وعده‌های بی‌سرانجام و تلاش‌های بی‌ثمر باشد. «نشانِ کویت را از نسیم می‌پرسید» نیز اشاره‌ای شاعرانه به جستجوی چیزی ناپیدا یا شاید آرزوی بازگشت به چیزی گمشده است، که می‌تواند به نوعی نشان‌دهنده حسرت و غم ناشی از دوری از آرمان‌های انسانی باشد.

نتیجه‌گیری:

شعر "بهاری دیگربار" اثری است که در آن تقابل میان زیبایی‌های طبیعت و دردهای انسانی به خوبی به تصویر کشیده شده است. بهار در این شعر نماد نو شدن و امید است، اما در عین حال، شاعر با اشاره به خرابی‌ها و رنج‌ها، نقدی زیرپوستی به وضعیت انسان معاصر و جامعه‌ی خود دارد. ارسلان محمدی با استفاده از تصاویر طبیعی و زبانی شاعرانه و زنده، توانسته است احساسی عمیق و تضادهای موجود در زندگی انسان را به‌خوبی منتقل کند.





ایماژ . تصاویر . سمبل ها

در شعر «بهاری دیگربار» از ارسلان محمدی، تصاویر، سمبل‌ها و آیماژها (تصاویر ذهنی) نقش اساسی در ایجاد فضای شاعرانه و بیان مفاهیم دارند. او با استفاده از عناصر طبیعت و اشیای ملموس، توانسته به گونه‌ای استعاری احساسات و مفاهیم عمیق را منتقل کند. به چند نمونه از این عناصر و نقش آن‌ها در شعر می‌پردازیم:

۱. بهار (سمبل زندگی و تجدید):

بهار در این شعر نماد زندگی، تجدید و نو شدن است. شاعر بهار را به‌عنوان یک نیروی تغییر و حیات‌بخش به تصویر می‌کشد که «سوار بر باره‌ی خرامان باد» می‌آید و تاریکی و خشکی را از بین می‌برد. بهار نماد امید و شروع دوباره است، اما این امید در دل «خرابی» می‌روید که نشان‌دهنده تقابل میان زیبایی و ویرانی است.

۲. باد (سمبل حرکت و تغییر):

«باد» در شعر با حرکت آرام و خرامان خود به نوعی نمادی از قدرت طبیعت و تغییر مداوم است. باد همیشه در حال حرکت و تغییر است و می‌تواند نشانی از پویایی زندگی و انتقال پیام‌های طبیعت باشد.

۳. شقایق و شکوفه (تصویر زیبایی و آسیب‌پذیری):

در این شعر، شقایق نماد لطافت و در عین حال شکنندگی است. «خواب شقایق» که با «سرخاب گونه‌ی دخترکان» تعبیر می‌شود، تصویری زیبا و همزمان حسرت‌بار است. شقایق‌ها و شکوفه‌ها، با تمام زیبایی‌شان، نمادی از ناپایداری و گذرایی هستند و شاعر از آن‌ها برای نمایش کوتاهی و زودگذر بودن زندگی بهره می‌گیرد.

۴. افق و ماه (سمبل روشنایی و امید):

در تصویر «زلالِ شیریِ مهتاب» که بر «تارک افق» افشانده می‌شود، ماه و افق نماد روشنایی و امید در برابر تاریکی شب هستند. افق، مرز بین روز و شب و نماد دورنما و آینده است، در حالی که ماه می‌تواند نمادی از نوری باشد که راه را در تاریکی نشان می‌دهد.

۵. پیراهن زخمی زمین (تصویر درد و رنج):

«پیراهن زخمیِ زمین» یکی از برجسته‌ترین تصاویر این شعر است. این تصویر به شکلی استعاری به ویرانی و رنجی اشاره دارد که طبیعت و شاید هم جامعه از آن در رنج است. پیراهن زخمی، نشانه‌ی آسیبی است که زمین دیده است، اما با «طرح نرگس و بنفشه» پوشانده می‌شود که نماد تلاش برای ترمیم و بازسازی است.

۶. خاک ویار باران دارد (سمبل انتظار و نیاز):

این تصویر به‌طور شاعرانه نیاز عمیق خاک به باران و حیات را بیان می‌کند. خاک نماد زمین و انسان است که به باران (که می‌تواند نمادی از رحمت و طراوت باشد) نیازمند است. ویار باران نشان‌دهنده انتظار و نیاز شدید برای نو شدن و بازگشت زندگی است.

۷. قله رهایی و آذرخش (سمبل آزادی و دگرگونی):

«قله‌ی بلندِ رهایی» که با «آتشِ آذرخشی» می‌گدازد، نمادی از آرزوی آزادی و تحول است. آذرخش، نمادی از نیروی بزرگ و تغییرات ناگهانی است که می‌تواند راهی به سوی رهایی باز کند.

۸. سراب (سمبل ناامیدی و شکست):

در بخش پایانی، شاعر به «سوداییِ سراب» اشاره می‌کند. سراب به‌عنوان یک تصویر فریبنده و ناپایدار، نمادی از آرزوها و اهدافی است که به واقعیت نمی‌پیوندند و به ناامیدی ختم می‌شوند. این نماد به نوعی نشان‌دهنده فریب و سردرگمی است که جامعه و فرد را به دنبال خود می‌کشاند.

۹. نسیم (سمبل جستجو و امید):

شاعر با اشاره به «نسیم» که نشان کوی دوست را می‌پرسد، از نسیم به عنوان نمادی از جستجو و امید به یافتن چیزی گمشده استفاده می‌کند. این نشان‌دهنده‌ی حسرت و آرزوی بازگشت به چیزی از دست رفته است، شاید به دوران‌های بهتر یا موقعیتی مطلوب‌تر.

نتیجه‌گیری:

تصاویر، سمبل‌ها و آیماژهای به‌کار رفته در این شعر، ابزارهای اصلی ارسلان محمدی برای بیان احساسات و مفاهیم عمیق هستند. او با استفاده از عناصر طبیعت و خلق تصاویری ملموس، دنیایی از زیبایی، حسرت، امید و ناامیدی را به تصویر می‌کشد که مخاطب را درگیر می‌کند و او را به تفکر در مورد وضعیت کنونی جهان و انسان وا‌می‌دارد.





زبان و واج آرایی

در شعر «بهاری دیگربار» ارسلان محمدی، زبان و واج‌آرایی نقش مهمی در ایجاد موسیقی درونی و تأثیر احساسی شعر دارند. شاعر با انتخاب واژگان مناسب و ترکیب‌های صوتی خاص، نه تنها معنا را منتقل می‌کند، بلکه ریتم و موسیقی شعر را نیز تقویت می‌کند.

زبان شعر:

زبان شعر ارسلان در «بهاری دیگربار» ساده، روان و در عین حال شاعرانه است. او از زبان روزمره دور نمی‌شود، اما با انتخاب دقیق کلمات و استفاده از استعاره‌ها و تصاویر بکر، توانسته به شعری غنی و عمیق دست یابد. زبان او حاوی ترکیباتی است که خواننده را به فضای طبیعت و زندگی دعوت می‌کند و احساسات مختلفی از جمله امید، حسرت، و انتظار را بیان می‌کند.

شاعر از زبانی استعاری و تصویری بهره می‌برد که باعث می‌شود شعر حالت چندلایه‌ای داشته باشد. او با استفاده از واژگان مربوط به طبیعت مانند «باد»، «شقایق»، «افق»، «آفتاب»، و «نرگس و بنفشه»، به توصیف زیبایی‌های طبیعت و هم‌زمان به بیان مفاهیم عمیق‌تر اجتماعی و فلسفی می‌پردازد.

واج‌آرایی:

واج‌آرایی (آلiteration) در این شعر با استفاده از تکرار صداهای خاص در واژگان مختلف باعث ایجاد موسیقی درونی و هماهنگی در شعر می‌شود. تکرار صداهای مشابه در کلمات نه تنها به موسیقی شعر کمک می‌کند، بلکه بر معنا و حس آن نیز تأثیر می‌گذارد.

نمونه‌هایی از واج‌آرایی:

  1. تکرار واج «خ» و «ر» در ابتدای شعر:

    • «سوار بر باره‌ی خرامانِ باد»
    • تکرار صداهای «خ» و «ر» در این بخش، حرکتی نرم و آرام از باد و بهار را به تصویر می‌کشد و به شعر نوعی لطافت و نرمی می‌بخشد.
  2. تکرار واج «س» در بخش‌های مختلف شعر:

    • «سرودی سبز»، «سرخابِ گونه»، «سازی بنوازد»، «سوداییِ سراب»
    • تکرار صدای «س» با حالتی هیس مانند، حسی آرام و سکون در فضا ایجاد می‌کند و به نوعی صدای طبیعت، باد و باران را در ذهن تداعی می‌کند.
  3. تکرار واج «ش» و «چ» در برخی عبارات:

    • «شهر»، «چارقدِ سیاه شب»، «پیراهنی با طرحِ نرگس و بنفشه»
    • تکرار این صداها هم به نوعی تصویری از نرمی و آرامش شب را القا می‌کند و هم به موسیقی درونی شعر کمک می‌کند.
  4. تکرار واج «ب» در برخی جملات:

    • «باره‌ی خرامان باد»، «با سرودی سبز»، «با سرخاب»
    • این تکرار صدای «ب» به شعر نوعی ضرباهنگ ملایم و موزون می‌دهد و به شنونده حسی از حرکت و جاری بودن را القا می‌کند.

نتیجه‌گیری:

زبان ساده، در عین حال عمیق و شاعرانه، همراه با واج‌آرایی‌های متنوع و هماهنگ در شعر «بهاری دیگربار» باعث می‌شود که این اثر هم در سطح معنایی و هم از نظر موسیقی درونی جذاب و تاثیرگذار باشد. تکرار صداهای مختلف مانند «س»، «خ»، «ر»، «ش» و «ب» نه تنها موسیقی درونی شعر را تقویت می‌کند، بلکه در ارتباط با مفاهیم و تصاویر شعر نیز نقش مهمی ایفا می‌کند و به تقویت فضای شاعرانه و احساسی کمک می‌نماید.




ابعاد اجتماعی و روانکاوانه

شعر «بهاری دیگربار» اثر ارسلان محمدی در کنار استفاده از عناصر طبیعی و تصاویر زیبا، به نوعی ابعاد اجتماعی و روانکاوانه نیز در خود جای داده است. شاعر با بهره‌گیری از استعاره‌های مربوط به طبیعت و تغییرات فصلی، به بیان مسائل اجتماعی و روانی انسان معاصر پرداخته است. این مسائل در لایه‌های زیرین شعر نهفته و از خلال تضادهای موجود در تصاویر و مفاهیم خود را نمایان می‌کنند.

۱. ابعاد اجتماعی:

الف. ناپایداری و خرابی اجتماعی:

یکی از ابعاد برجسته این شعر، اشاره به خرابی‌های اجتماعی و وضعیت ناپایدار جامعه است. شاعر بهار را که به‌عنوان نمادی از نو شدن و زندگی است، «در دل خرابی» می‌بیند. این جمله به‌روشنی به مشکلات و آشفتگی‌های اجتماعی اشاره دارد که علی‌رغم زیبایی‌ها و امیدهایی که به همراه دارد، جامعه دچار نوعی بحران و ویرانی است.

شاعر از «سودایی سراب» به‌عنوان نماینده‌ای از آرزوها و وعده‌های بی‌حاصل و ناکام جامعه استفاده می‌کند. این سراب، تصویر انتظارات و اهدافی است که افراد و جامعه به‌دنبال آن‌ها می‌روند اما در نهایت چیزی جز ناامیدی و پوچی نصیب نمی‌شود. به‌همین دلیل، جامعه به جایی رسیده که «نشان کویت را از نسیم می‌پرسید»، یعنی به‌دنبال چیزی است که ممکن است دیگر وجود نداشته باشد، یا دست‌یافتنی نباشد.

ب. نقد وضعیت اجتماعی و بحران هویت:

در این شعر، نوعی بحران هویت اجتماعی به چشم می‌خورد. استفاده از عباراتی مانند «پیراهن زخمیِ زمین» و «لنگ لنگان چارقد سیاه شب را از سر به زیر می‌کشاند» نشان‌دهنده آسیبی است که به طبیعت و شاید به هویت جامعه وارد شده است. این تصاویر نه تنها به نابسامانی‌های زیست‌محیطی اشاره می‌کنند، بلکه بیانگر نابسامانی‌های اجتماعی و فرهنگی نیز هستند که جامعه را به وضعیت بحران رسانده‌اند.

۲. ابعاد روانکاوانه:

الف. حسرت و ناامیدی:

یکی از موضوعات روانکاوانه بارز در شعر، حسرت و ناامیدی است. شاعر با استفاده از استعاره‌هایی مانند «خاک هنوز ویار باران دارد» به نوعی حسرت و نیاز اشاره می‌کند که نمادی از انسان معاصر است. این حسرت می‌تواند به نوعی نیاز درونی برای تغییر، بازسازی و آرامش باشد. انسان در این شعر همچنان به‌دنبال بارانی است که بتواند سرزمین خشک و بی‌حاصل درونی او را تازه کند، اما این باران هنوز نیامده و حسرت همچنان باقی است.

ب. اضطراب و ناپایداری روانی:

شاعر از مفهوم سراب به‌عنوان نمادی از اضطراب و ناپایداری روانی استفاده می‌کند. انسان در این شعر به‌دنبال چیزی است که ممکن است هرگز به دست نیاید، و این جستجو خود منجر به اضطراب و سردرگمی روانی می‌شود. «سودایی سراب» به نوعی نماینده‌ اضطرابی است که فرد در مواجهه با آرزوهای ناکام و وعده‌های ناپایدار تجربه می‌کند.

ج. جستجوی هویت و معنا:

در بخش پایانی شعر، جمله «نشانِ کویت را از نسیم می‌پرسید» می‌تواند به جستجوی فرد برای معنا و هویت اشاره داشته باشد. انسان در این وضعیت در جستجوی چیزی است که ممکن است آن را گم کرده باشد. نسیم در اینجا نمادی از امیدهای کمرنگ و گذرا است که فرد در تلاش است از آن‌ها معنایی بیابد، اما این تلاش همراه با حسرت و سردرگمی است.

د. ناپایداری امید و نو شدن:

هرچند بهار و نو شدن در شعر به عنوان نمادهایی از امید و تجدید حیات مطرح می‌شوند، اما در دل این نو شدن نوعی ناپایداری و تردید نیز وجود دارد. بهار در این شعر در فضایی از خرابی و ناامیدی رشد می‌کند، که به نوعی نشان‌دهنده ناپایداری امید در ذهن انسان است. حتی زمانی که نو شدن در طبیعت رخ می‌دهد، انسان همچنان با خاطرات و دردهای گذشته دست و پنجه نرم می‌کند.

نتیجه‌گیری:

شعر «بهاری دیگربار» در عین حال که به زیبایی‌های طبیعت و تغییرات فصلی اشاره می‌کند، ابعاد عمیقی از مشکلات اجتماعی و روانی انسان معاصر را نیز بیان می‌کند. شاعر از طریق استعاره‌ها و تصاویر طبیعی، به نوعی نقد اجتماعی و روانکاوانه می‌پردازد. حسرت، ناامیدی، اضطراب، و جستجوی هویت در این شعر به وضوح دیده می‌شوند و نشان‌دهنده وضعیت انسانی است که در دنیای پیچیده و ناپایدار معاصر به دنبال معنا و آرامش می‌گردد. این ابعاد اجتماعی و روانکاوانه، شعر را از سطح توصیفی فراتر برده و آن را به اثری چندلایه و تفکربرانگیز تبدیل کرده‌اند.





نمونه شعرهای مشابه در جهان

شعر «بهاری دیگربار» ارسلان محمدی با استفاده از تصاویر طبیعی، استعاره‌های زیبا و اشاره‌های اجتماعی و روانکاوانه، در دسته شعرهای نوین جهان قرار می‌گیرد که شاعران مختلفی از سبک‌های مشابه بهره برده‌اند. در ادبیات جهان، بسیاری از شاعران به طبیعت و مفاهیم اجتماعی و روانی پرداخته‌اند. در ادامه به چند نمونه از اشعار مشابه در موضوع و سبک اشاره می‌شود:

۱. ویلیام وردزورث (William Wordsworth) - "Lines Composed a Few Miles Above Tintern Abbey"

وردزورث، شاعر بزرگ رمانتیک انگلیسی، از طبیعت به‌عنوان نمادی از بازگشت به خویشتن و آرامش درونی استفاده می‌کند. در این شعر، وردزورث با تأمل در طبیعت به نوعی نقد اجتماعی از وضعیت زندگی شهری و فاصله گرفتن انسان از طبیعت می‌پردازد. این شعر نیز مانند «بهاری دیگربار» به بازگشت به طبیعت و در عین حال نوعی حسرت و اندوه در برابر وضعیت کنونی انسان اشاره دارد.

بخشی از شعر: "Five years have past; five summers, with the length
Of five long winters! and again I hear
These waters, rolling from their mountain-springs
With a sweet inland murmur."

۲. تی. اس. الیوت (T.S. Eliot) - "The Waste Land"

«سرزمین بی‌حاصل» یکی از برجسته‌ترین اشعار قرن بیستم است که به بحران‌های اجتماعی و روانی دنیای معاصر می‌پردازد. الیوت با استفاده از تصاویر نمادین و پیچیده، به ویرانی‌های جنگ و از هم‌گسیختگی معنوی انسان‌ها اشاره می‌کند. مشابهت این شعر با «بهاری دیگربار» در اشاره به ویرانی‌های اجتماعی و حسرت ناشی از آن است. در هر دو شعر، مفهوم ناپایداری امید و جستجوی معنا به‌خوبی نمایان است.

بخشی از شعر: "April is the cruellest month, breeding
Lilacs out of the dead land, mixing
Memory and desire, stirring
Dull roots with spring rain."

۳. پابلو نرودا (Pablo Neruda) - "Walking Around"

نرودا، شاعر شیلیایی، در اشعارش به‌طور مکرر از طبیعت به‌عنوان استعاره‌ای برای بیان وضعیت روانی و اجتماعی استفاده کرده است. در شعر "Walking Around"، نرودا نوعی نارضایتی و خستگی از جهان مادی و جامعه مدرن را ابراز می‌کند. این شعر نیز همچون «بهاری دیگربار»، با استفاده از تصاویر طبیعی و استعاره‌های قوی، به ابعاد اجتماعی و روانی زندگی انسان می‌پردازد.

بخشی از شعر: "It so happens I am sick of being a man.
And it happens that I walk into tailor shops and movie houses
dried up, waterproof, like a swan made of felt
steering my way in a water of wombs and ashes."

۴. والت ویتمن (Walt Whitman) - "Song of Myself"

ویتمن در «ترانه‌ی خود» به نوعی بازتاب آزادی فردی و پیوند انسان با طبیعت و کل جهان می‌پردازد. این شعر، مشابه شعر ارسلان محمدی، به استفاده از طبیعت به‌عنوان نمادی از تجدید حیات، آزادی و تحول اجتماعی پرداخته است. در این شعر نیز همانند «بهاری دیگربار»، نوعی حرکت از طبیعت به مفاهیم عمیق‌تر روانی و اجتماعی دیده می‌شود.

بخشی از شعر: "I celebrate myself, and sing myself,
And what I assume you shall assume,
For every atom belonging to me as good belongs to you."

۵. شیموس هینی (Seamus Heaney) - "Death of a Naturalist"

این شعر، مشابه شعر ارسلان، از طبیعت برای بیان تجربیات روانی و اجتماعی استفاده می‌کند. هینی در این شعر با اشاره به طبیعت و عناصر مختلف آن، به تجربه‌های خود از تغییرات درونی و اجتماعی پرداخته است. این تغییرات، همانند «بهاری دیگربار»، نمادی از ناپایداری و گذرایی زندگی است و درون‌مایه‌هایی از حسرت و تغییر در آن وجود دارد.

بخشی از شعر: "All year the flax-dam festered in the heart
Of the townland; green and heavy-headed
Flax had rotted there, weighted down by huge sods."

نتیجه‌گیری:

شعر «بهاری دیگربار» از نظر سبک و مضمون با اشعار بسیاری از شاعران برجسته جهان که به مفاهیم طبیعت، تجدید حیات، و مسائل اجتماعی و روانی پرداخته‌اند، مشابهت‌هایی دارد. ارسلان محمدی با استفاده از زبان تصویری و بهره‌گیری از عناصر طبیعت، همچون شاعران بزرگ جهان، توانسته است به‌طور همزمان از زیبایی‌های طبیعی و آسیب‌های اجتماعی و روانی انسان معاصر سخن بگوید. این ترکیب از تصاویر زیبا و مفاهیم عمیق، شعر او را در ردیف اشعاری قرار می‌دهد که با تأمل بر طبیعت و زندگی انسانی به مسائل بنیادین جامعه و روان انسان پرداخته‌اند.




نوپردازان ایرانی

در ادبیات معاصر فارسی، «نوپردازی» به جنبشی اطلاق می‌شود که در آن شاعران از قالب‌های سنتی و کلاسیک (مانند غزل، قصیده، و مثنوی) عبور کرده و به سوی سبک‌ها و فرم‌های جدید شعر حرکت می‌کنند. این نوآوری‌ها در قالب شعر نو، شعر سپید، و شعر آزاد جلوه‌گر می‌شوند. نوپردازان ایرانی که در این حرکت نقش اساسی ایفا کردند، با تأثیرپذیری از تغییرات اجتماعی، فرهنگی و حتی جهانی، تلاش کردند که به زبان و فرم‌های تازه‌ای در شعر فارسی دست یابند. در ادامه به چند تن از نوپردازان برجسته ادبیات معاصر ایران اشاره می‌شود:

۱. نیما یوشیج (پدر شعر نو)

نیما یوشیج به‌عنوان بنیان‌گذار و پدر شعر نو در ایران شناخته می‌شود. او با سرودن شعر «افسانه» و دیگر اشعار خود، شعر فارسی را از قالب‌های سنتی جدا کرد و به سوی فرم‌های جدید و آزادتر هدایت کرد. او معتقد بود که شعر باید زنده و پویا باشد و با زندگی معاصر و مسائل اجتماعی همگام باشد. از ویژگی‌های برجسته اشعار نیما می‌توان به شکست وزن‌های سنتی و استفاده از زبان روزمره و تصاویر طبیعت اشاره کرد.

بخشی از شعر نیما: "من ندانم به‌جز از این سخن آغاز کنم
که ببین! شعله‌ی خورشید چه زیباست که هست."

۲. احمد شاملو (شاعر سپید)

احمد شاملو از مهم‌ترین چهره‌های شعر نو ایران است که با ارائه‌ی «شعر سپید» (که گاهی به‌عنوان شعر بدون وزن نیز شناخته می‌شود) به تحول زبان شعری پرداخت. شاملو با استفاده از زبانی ساده، روان و گاه پیچیده به بیان احساسات عمیق انسانی، اجتماعی و سیاسی پرداخت. او بر مضامین انسانی و آزادی تأکید زیادی داشت و در آثار خود از تصاویر گسترده‌ای بهره گرفت.

بخشی از شعر شاملو: "بگذار بگریم
چنان که ابر
در بهاران
که دگر درخت را
به سبز نخواهد دید."

۳. سهراب سپهری (شاعر طبیعت و معنویت)

سهراب سپهری یکی از مهم‌ترین شاعران نوپرداز ایران است که به خاطر زبان شاعرانه، ساده و معنوی‌اش شناخته می‌شود. سپهری با استفاده از تصاویر طبیعت و اشاره‌های فلسفی و معنوی به انسان و جهان، توانسته شعری بیافریند که در عین سادگی، عمق زیادی دارد. او بیشتر به موضوعات معنوی، انسانیت، طبیعت و تجربه‌های شخصی در اشعار خود پرداخته است.

بخشی از شعر سپهری: "آب را گل نکنیم
شاید این آب روان
می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی."

۴. فروغ فرخزاد (شاعر زنانه و اجتماعی)

فروغ فرخزاد یکی از پیشگامان شعر زنانه در ایران است. او با شکستن کلیشه‌های جنسیتی و به‌کارگیری زبانی صمیمی و بیان احساسات زنانه، به موضوعات اجتماعی، احساسی و روانی پرداخت. شعر فروغ از نخستین دوره‌های زندگی‌اش تا آثار پایانی، روندی تکاملی را طی کرد و در نهایت به شکلی عمیق و فلسفی رسید.

بخشی از شعر فروغ: "کسی که مثل هیچ‌کس نیست
و مثل هیچ‌کس نبود
چرا کنار پنجره‌ایستاد
به انتظار پنجره‌ای دیگر؟"

۵. مهدی اخوان ثالث (نیمایی و اجتماعی)

مهدی اخوان ثالث یکی دیگر از شاعران برجسته شعر نو ایران است. او با استفاده از قالب‌های نیمایی و تلفیق زبان کهن و نو، اشعاری اجتماعی، سیاسی و فلسفی سرود. اخوان ثالث با تصاویر غنی از طبیعت و زبان حماسی به مسائل اجتماعی و سرنوشت انسان‌ها در جهان معاصر پرداخت. آثار او گاه شامل حسرت و اندوه برای گذشته‌ای باشکوه و گاه اعتراضی به وضعیت کنونی جامعه است.

بخشی از شعر اخوان ثالث: "زمستان است
باز می‌کوبد به شیشه
چشم‌هایت، ای شب برفین
بی‌قرار مانده‌ای و خسته از بودن."

۶. شاملو، نصرت رحمانی، و دیگران:

نصرت رحمانی نیز از دیگر چهره‌های مهم شعر نو فارسی است که به دلیل استفاده از زبانی صریح، صمیمی و گاه تلخ، به یکی از شاعران اجتماعی معاصر تبدیل شد. او در اشعار خود به موضوعات اجتماعی و اعتراضات اجتماعی پرداخته و نگاهی نقادانه به وضعیت جامعه دارد.

نتیجه‌گیری:

این شاعران نوپرداز، هرکدام به شیوه خود تحولات بزرگی در شعر فارسی به وجود آوردند. از نیما که بنیان‌گذار این حرکت بود تا فروغ که با صدایی زنانه و شاملو که با زبان سیاسی و اجتماعی خود شعر فارسی را دگرگون کردند، همگی در تلاش بودند تا شعری معاصر و مرتبط با زمانه خود ارائه دهند. این نوپردازان با شکستن مرزهای سنتی و ایجاد فرم‌های جدید، توانستند فضای تازه‌ای در ادبیات فارسی باز کنند و تأثیرات عمیقی بر شعر و ادبیات معاصر ایران داشته باشند.




موسیقی درون شعر و نوآوری شعر ارسلان

در شعر «بهاری دیگربار» اثر ارسلان محمدی، موسیقی درونی و نوآوری‌های شعری به‌خوبی نمایان است و باعث می‌شود که این اثر به‌عنوان یک شعر نو و مدرن، هم از نظر معنایی و هم از نظر صوتی، تأثیرگذار باشد. ارسلان با استفاده از تصاویر طبیعی، زبانی روان و ساختار آزاد، توانسته است به شعر خود موسیقی درونی خاصی ببخشد که نه از طریق وزن و قافیه‌های کلاسیک، بلکه از راه هماهنگی میان صداها، تکرار واژگان، و هارمونی تصاویر ایجاد شده است. در ادامه به بررسی موسیقی درونی و نوآوری‌های شعری ارسلان در این اثر می‌پردازیم.

۱. موسیقی درونی در شعر ارسلان:

الف. واج‌آرایی و تکرار صداها:

یکی از ویژگی‌های برجسته موسیقی درونی در شعر «بهاری دیگربار» تکرار صداها و واج‌آرایی است. شاعر از تکرار صداهای خاصی برای ایجاد ریتم و موسیقی درونی شعر استفاده کرده است. این تکرارها نه تنها به موسیقی شعر کمک می‌کنند، بلکه حس و حال شعر را نیز تقویت می‌کنند.

نمونه‌هایی از واج‌آرایی:

  • تکرار صدای «ر»: «سوار بر باره‌ی خرامان باد»، «تاریکی دشت را»، «سرودی سبز»
    • این تکرار صدای «ر» به شعر نوعی ضرباهنگ نرم و موزون می‌بخشد و حس حرکت و جریان را القا می‌کند.
  • تکرار صدای «س» و «ش»: «سرودی سبز»، «شکوفه»، «سرخاب گونه»
    • صدای «س» و «ش» که در این بخش‌ها تکرار می‌شوند، به شعر لطافت و ریتمی ملایم می‌دهند که به‌خوبی با موضوع بهار و طراوت طبیعت همخوانی دارد.

ب. توازن معنایی و صوتی:

در شعر ارسلان، توازن میان معنای واژگان و صدای آن‌ها به‌خوبی دیده می‌شود. برای مثال:

  • در بخشی از شعر که به تغییرات طبیعت در بهار اشاره می‌کند، واژگان انتخاب‌شده دارای ریتم و صداهایی هستند که حس تغییر و تحول را تقویت می‌کنند: «عریانی اقاقی و ارغوان»، «سرخابِ گونه‌ی دخترکان»، «لنگ لنگان چارقدِ سیاه شب را».
  • این توازن معنایی و صوتی به شعر نوعی هماهنگی و موسیقی درونی می‌بخشد که حتی بدون وجود وزن مشخص، به خواننده احساس روانی و خوش‌آوایی می‌دهد.

۲. نوآوری در شعر ارسلان:

الف. آزادسازی از قالب‌های سنتی:

ارسلان با پیروی از سبک شعر نو و سپید، شعر خود را از قید و بندهای وزن و قافیه‌های سنتی آزاد کرده است. او از قالبی آزاد و روان بهره می‌برد که به او اجازه می‌دهد تا بدون محدودیت‌های وزنی، تصاویر و مفاهیم عمیق را به‌خوبی بیان کند. این نوآوری در شعر ارسلان به او این امکان را می‌دهد که بیشتر بر معنای شعر و احساسات درونی تمرکز کند و از موسیقی درونی و واج‌آرایی برای ایجاد ریتم و هماهنگی بهره ببرد.

ب. استفاده از قافیه‌های داخلی و نامنظم:

اگرچه شعر ارسلان از قافیه‌های کلاسیک پیروی نمی‌کند، اما از تکرار واژگان و قافیه‌های داخلی برای ایجاد ریتم و موسیقی استفاده می‌شود. برای مثال:

  • تکرار واژه‌هایی مانند «سرودی سبز»، «می‌رباید»، «می‌آراید» و «می‌پوشاند» نشان‌دهنده‌ی وجود نوعی هماهنگی درونی و قافیه‌های مخفی در شعر است که موسیقی و ریتم خاصی به آن می‌بخشد.

ج. تلفیق مفاهیم اجتماعی با طبیعت:

یکی از نوآوری‌های برجسته در شعر ارسلان، تلفیق مفاهیم اجتماعی و فلسفی با تصاویر طبیعی است. او از بهار و طبیعت به‌عنوان نمادی برای بیان مسائل اجتماعی و روانی استفاده می‌کند. برای مثال، در بخشی از شعر که به «خرابی» و «سودای سراب» اشاره می‌شود، شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی به بیان وضعیت اجتماعی و بحران‌های روانی انسان معاصر پرداخته است.

د. زبان ساده و روان:

ارسلان از زبانی ساده و روان برای بیان مفاهیم پیچیده استفاده می‌کند. این ویژگی به او اجازه می‌دهد تا موسیقی درونی شعر به‌صورت طبیعی و بدون تلاش زیاد ایجاد شود. زبانی که ارسلان استفاده می‌کند، به خواننده اجازه می‌دهد تا به‌راحتی با شعر ارتباط برقرار کند و موسیقی درونی آن را احساس کند.

۳. موسیقی زبانی:

موسیقی زبانی یکی از نوآوری‌های مهم در شعر ارسلان است. او از زبان روزمره و روان برای خلق ریتم و موسیقی درونی بهره می‌گیرد. این زبان ساده، همراه با تکرارهای ظریف و واج‌آرایی‌ها، حس هماهنگی و ریتم را در شعر ایجاد می‌کند.

برای مثال، در بخش زیر، زبان ساده و روان شعر همراه با تکرار واژگان و واج‌آرایی، موسیقی زبانی شعر را تقویت می‌کند:

  • «آفتاب پیراهنی با طرحِ نرگس و بنفشه بر تنِ زخمیِ زمین می‌پوشاند»

نتیجه‌گیری:

ارسلان محمدی در شعر «بهاری دیگربار» با استفاده از تکنیک‌های مختلف مانند واج‌آرایی، تکرار صداها، زبان ساده و روان، و تلفیق تصاویر طبیعی با مفاهیم اجتماعی و روانی، توانسته است موسیقی درونی قوی و هماهنگی در شعر خود ایجاد کند. نوآوری‌های او در استفاده از فرم آزاد و قافیه‌های داخلی، شعر او را از قالب‌های سنتی جدا کرده و فضایی تازه و مدرن برای بیان احساسات و مفاهیم عمیق ایجاد کرده است. این موسیقی درونی و نوآوری‌های شعری، شعر ارسلان را به اثری پویا، زنده و تأثیرگذار تبدیل می‌کند.





مقایسه، ارزش گذاری و امتیاز دهی

مقایسه و ارزش‌گذاری شعر ارسلان محمدی با دیگر شاعران نوپرداز ایرانی و جهانی، و امتیازدهی به اثر او در زمینه‌های مختلف، نیازمند بررسی دقیق معیارهایی چون موسیقی درونی، نوآوری‌های شعری، ساختار زبانی، تصاویر و سمبل‌ها، و عمق مفهومی است. در این راستا می‌توان شعر «بهاری دیگربار» را از این جنبه‌ها با آثار شاعران برجسته نوپرداز مقایسه و ارزیابی کرد.

۱. موسیقی درونی

موسیقی درونی در شعر «بهاری دیگربار» با استفاده از واج‌آرایی و تکرارهای ظریف صداها به‌خوبی ساخته شده است. این ویژگی به ارسلان کمک می‌کند تا بدون استفاده از وزن عروضی، حس حرکت و پویایی را در شعر خود ایجاد کند. در مقایسه با دیگر شاعران نوپرداز مانند احمد شاملو یا سهراب سپهری، موسیقی درونی شعر ارسلان در سطحی قابل توجه است، اگرچه ممکن است به پیچیدگی و تنوع شاملو نرسد.

امتیاز (از ۱۰):
۸/۱۰

۲. نوآوری‌های شعری

ارسلان محمدی در این شعر از فرم آزاد و تصاویر جدید و متنوع برای بیان مفاهیم اجتماعی و طبیعی بهره می‌گیرد. نوآوری او در خلق فضای شعری و استفاده از تصاویر طبیعت برای بیان دغدغه‌های اجتماعی مشابهت‌هایی با سهراب سپهری دارد. اما نوآوری ارسلان در بیان مشکلات اجتماعی و بحران‌های روانی، او را به شاعرانی مانند احمد شاملو نزدیک می‌کند. با این حال، شعر او در برخی بخش‌ها می‌توانست در نمادپردازی و مفاهیم عمیق‌تر، جسورانه‌تر عمل کند.

امتیاز (از ۱۰):
۷.۵/۱۰

۳. تصاویر و سمبل‌ها

شعر ارسلان پر از تصاویر زنده و پویا از طبیعت است که به عنوان سمبل‌های معنادار به کار رفته‌اند. او با استفاده از «شقایق»، «نرگس»، «آفتاب» و «باد» به‌خوبی توانسته احساسات و مفاهیم عمیقی را به‌طور غیرمستقیم بیان کند. این ویژگی شباهت زیادی به سبک سهراب سپهری دارد که از طبیعت برای بیان فلسفه‌های زندگی بهره می‌برد. در مقایسه، شعر ارسلان در استفاده از سمبل‌ها بسیار موفق عمل کرده است، اگرچه در مقایسه با نیما یوشیج که سمبل‌هایش در لایه‌های عمیق‌تری نفوذ می‌کند، هنوز جای کار دارد.

امتیاز (از ۱۰):
۸/۱۰

۴. زبان و ساختار زبانی

زبان شعر ارسلان ساده و روان است و او توانسته با استفاده از زبانی قابل فهم، مفاهیم پیچیده‌ای را به‌خوبی منتقل کند. این ویژگی، شعر او را به مخاطب عمومی نزدیک می‌کند و خواندن آن را لذت‌بخش می‌سازد. فروغ فرخزاد و سهراب سپهری نیز از زبان ساده برای بیان احساسات استفاده می‌کردند، اما زبان ارسلان در برخی موارد می‌تواند بیش از حد به زبان روزمره نزدیک شود و عمق شعری را کمتر کند.

امتیاز (از ۱۰):
۷/۱۰

۵. عمق مفهومی

شعر «بهاری دیگربار» دارای مفاهیم عمیقی مانند حسرت، ناپایداری اجتماعی، و بحران‌های روانی است. این مضامین به‌خوبی در خلال تصاویر طبیعی بیان شده‌اند و شاعر توانسته بین طبیعت و زندگی انسانی پلی معنایی بزند. در مقایسه با اشعار شاملو که به عمق بیشتری در حوزه فلسفی و اجتماعی می‌پردازد، شعر ارسلان هنوز جای بیشتری برای پیچیدگی و عمق مفهومی دارد، اما به‌خوبی توانسته است ارتباطی روان و تأثیرگذار با مخاطب برقرار کند.

امتیاز (از ۱۰):
۷.۵/۱۰

نتیجه‌گیری نهایی و امتیاز کل:

شعر ارسلان محمدی در «بهاری دیگربار» از لحاظ موسیقی درونی، نوآوری‌های شعری و تصاویر، به‌خوبی توانسته است خود را به عنوان شعری نوین و پویا معرفی کند. در مقایسه با دیگر شاعران نوپرداز ایرانی، شعر ارسلان همچنان در حال تکامل است و با اینکه در برخی جنبه‌ها مانند عمق مفهومی و نوآوری زبانی جای پیشرفت دارد، اثری تاثیرگذار و زنده است.

امتیاز کلی (میانگین):
۷.۶/۱۰

این امتیاز نشان می‌دهد که شعر ارسلان در مسیر موفقیت قرار دارد و با توجه به ویژگی‌های منحصر به فرد آن، در کنار آثار دیگر شاعران نوپرداز ایرانی جایگاه ویژه‌ای خواهد داشت