۱۴۰۳ مهر ۷, شنبه

رد سرخِ زبان





زبان را هرگز

به خاموشی عادت نبود

لبریز از سرخیِ واژگانی

به قامتِ سِترگِ سرو

که سبزیِ سر را

به نقدِ جان 

خریده بود


جان را هرگز

به هجوم ِ شب عادت نبود

در بی تابیِ مردمکانت

می شد دید

که عریانیِ فریادِ بی مهابایی را

در دل

نهفته بود


دل را هرگز

به فراموشی عادت نبود

رازی در آن انگار

به امانت

جا خوش کرده بود

که هر بار در خیال

بال گشوده بود

بِسترِ تنهایی را

در آغوش فشرده بود و

خماری شب را 

با قطره ی تلخی

شسته بود


شهر اما

قبایِ غمگین شب را

پوشیده بود

حاصل عصاره ی دردی که

از بسیار سال

مایه گرفته بود و

بر در و دیوار تاریک ِ زمان

ردِ سرخی زبان را

به یادگار 

کشیده بود



ارسلان – تهران

پنجم مهرماه 1403  

هیچ نظری موجود نیست: