روزی که
اولین شکوفه
بر شاخه ی خشکِ ارغوان
رویید
نفسِ سبزِ باغ
از نبضِ تندِ زمین
به شماره افتاد و
انعکاسِ رنگین کمانِ شوق
در نگاهِ ماتِ کوچه
رقصید
روزی که
نخستین ستاره
بر آسمانِ سربیِ غروب
درخشید
خورشید
سر بر بِسترِکوهستان نهاد و
دشت
خمیازه کشان
به انتظارِ آرامشِ شبانه ماند
شبی که
آخرین ستاره
بر زمینِ سرد می ریخت
شکوفه ای
در خواب می دید
که باران
بی امان
بر کفِ ایوانِ خانه
می بارید و
باد
بر شیشه ی پنجره
دیوانه وار
مشت می کوبید
خورشید هم
از خواب پرید و
از پشتِ تیره ی ابر
عریانیِ ارغوان را
در چشمان ناباورِ باغ
دید
ارسلان – تهران
بیست وسوم شهریور 1403
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر