تكرار جادوي مندرس تحميق
بي دستارو بي لبخند
در هياهوي پر تاب نواله اي حقير
تا حجم كويري نياز را سيراب سازد
دستان طلب
بي گزينشي از سر دانستن
در جستجوي تجسم برابري موعود
تصويرگر دوباره خشمي است
تا زهدان نازاي زمان را
بارور كند
سرگشتگي محتوم را بر اين باورم
كه نفريني ابدي
در فراسوي اثيري اعصار
رقم مي زند
زهر خند صورتكان لعابي
با چشماني از جنس خشونت
تداوم رد سوگوار تاريخ را
به شادي نشسته اند
در كمينگاه دوباره حادثه
قداره ها در نيام
بي تاب دريدنند
و لاشه هاي متحرك
در هزيمتي به ناچار
سوزش دشنه ها ي برهنه را
انتظار مي كشند
ارسلان - تهران
1384/4/19
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر