با من از زندگی بگو
از شکوفه و اقاقی
صورت خیس نیلوفر
در بارش قطرههای شبنم
از درد خزندة برگ
هنگام شکفتن بر شاخه های خشک
با من از زندگی بگو
از عبور ریشهها در خاک
روئیدن جلبک سبز
بر سطح صخره ی تنها
از احساس سردی قطرههای آب
در لحظه سقوط
با من از زندگی بگو
از باغ و ارغوان
تندر و باران
هوای مه گرفته در پاییز
برگ ریز
از هلهله سپیدار و صنوبر
وقت وزیدن باد
بر دشت سبز
وقت وزیدن باد
بر دشت سبز
با من از زندگی بگو
از رقص موزون برگچه
در عمق نرم آب
از همصدایی کبوتران چاهی
در کنار ایوان
با من از زندگی بگو
در بهت لحظهها
از غربت حضور
درد بلند سرو
شرم متواضع بید
نیاز برخاستن پیچک
از عطش تب دار گل سرخ
شرم متواضع بید
نیاز برخاستن پیچک
از عطش تب دار گل سرخ
با من از زندگی بگو
از چشمک ستارهای گمنام
در خط تلاقی نگاه من و تو
عمق آبی آسمان
عبور بیشتاب ابر
از قطرههای ریز باران
عبور بیشتاب ابر
از قطرههای ریز باران
با من به سرزمینی قدم بگذار
که لبریز از تنهایی است
نامت را به من بگو
نامت شاید
آرزوی گریختهای است
که هر شب با من
به خواب میرود
و هر صبح
پیش از بیداری
چشم باز میکند
نامت شاید بهاری است
که آفتاب را و شکفتن را
در خاطر میآورد
نامت شاید پرندهای است
که مرا بر بالهای خیال
تا سرزمین رنگین خاطره ها میبرد
نامت شاید ترانهای است
از جنس زمزمه ی آب
نامت شاید بهانهای است
در انتظار شکستن سکوت
نامت شاید...
نامت هرچه هست
زندگی است
در دیار باور و ترانه
در سرزمین شقایق و احساس
نامت را به من نگو
باز هم
از زندگی بگو
ارسلان-تهران
1385/3/9
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر