نکتهای گوئیدم ، شرحِ سوداییِ دل هجران شد
بر فلک شوریـدم ، شور و شیداییِ جان حرمان شد
از جهان نومیدم ، رعشهای سرد ، ندایی همه درد
بر کجا روئیدم کز گذرگـاهِ زمان پنهان شد
شهدِ لب نوشیدم ، تلخیِ خشم ، نگاهی بیتاب
کام دل جوئیدم ، جوششِ حسـرتِ بی پایان شد
از ستم نالیدم ، نالهای خسته و بانگی خاموش
چون رهت پوئیدم ، راهِ دشــوار نصیب جان شد
هر گلی بوئیدم ، نقشی از یار ، نگاهش در خویش
خوشهای گر چیدم ،رشته ی عـمر چه بی بنیان شد
گوشهای بگزیدم ، در سرا شیبِ جهانم تنها
جان به دل بخشیدم،خانه ی دل چه بی سامان شد
باز در تردیدم ، فرصتی نیست فریبی دیگر
در دلم میدیدم ، باورِ درد چه بی درمان شد
ارسلان
1383/11/10
تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر