دلدار نهان ، درپیِ جان فتنه به پا کرد
شبگیرِ خزان ، اشکِ روان جام فنا کرد
سر مستیِ می ، ناله ی نی ، نرگسِ چشمی
در بزمِ فلک ، حور و ملک جامه رها کرد
پیراهنِ تن ، خسته ز من بسته پر و بال
آوارِ سخن ، زخمِ کهن ، یـــار جدا کرد
رنجور ز تب ، قصه به لب ، سنگِ صبورم
افتاده زپــا ، مانده به جــا ، باده وفا کرد
از دیده کنون ، رفته برون ، ساقی بد عهد
در سینه فزون ، سوز درون ، خانه بنا کرد
افتاده زپــا ، مانده به جــا ، باده وفا کرد
از دیده کنون ، رفته برون ، ساقی بد عهد
در سینه فزون ، سوز درون ، خانه بنا کرد
دریایِ جنون، مسلخ و خون از ستم آراست
رویـایِ نگون، شرمِ زبون ، سینه سرا کرد
نالان و غمین، مست و حزین، شهره ی شهرم
دیوانه ترین راه نـــــشین ، راهی ما کرد
با نیشِ قلم ، صورتِ غم بر ورق آمد
بر دشتِ عدم ، جان و تنم ، خاک صدا کرد
ارسلان-تهران
1383/10/7
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر